گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 60
مدعیان ارتباط در عصر ارتباطات







مجتبیالسادة در ایام اخیر برخی ادعاها در میان اشخاص عامی شیعه و همچنین محافل عامی اهل سنت برخی کشورهاي اسلامی پا
به عرصه وجود گذاشته است و برخی ادعاي ارتباط با امام مهدي(ع) دارند و براي ایشان تبلیغ میکنند، برخی دیگر از عامه مردم پا
را فراتر نهاده و ادعا میکنند که آنها خودِ امام مهدي(ع) هستند و در کنار این برخی دیگر از تمامی مرزها و خطوط قرمز فراتر رفته
و ادعاي نبوت کردهاند. با نگاهی گذرا بر این آمارها 1 به این نتیجه میرسیم که مصر در پنج سال اخیر شاهد بیش از 55 مدعی
نبوت بوده است و از این تعداد 30 نفر آنها از شهرهاي قاهره و اسکندریه بودهاند. عراق نیز شاهد 23 مدعی نبوت و امام غائب در
طول 10 سال اخیر بوده است. در میان طایفۀ دروزيها نیز 6 نفر ادعاي نبوت کردهاند... برخی از نمونههاي آن مدعیان عبارتند از:
1. منال وحید مناع ( 42 ساله) در مصر ادعاي نبوت 2. ثریا نقاش (منقوش) ( 52 ساله) در یمن ادعاي مهدویت 3. بثیل اکبر ( 48
ساله) در طائف، عربستان سعودي ادعاي مهدویت 4. محمودبن عبدالله المفلحی ( 36 ساله) در یمن ادعاي مهدویت این پدیده در
تاریخ بشریت چیز جدیدي نیست بلکه در طول زمانهاي مختلف و به ویژه در تاریخ اسلامی بارها تکرار شده است... رفتار و کردار
مدعیان جدید کنونی، مشهور و ناشناخته شده و شبیه به رفتارهاي مدعیان قدیمی است. اما دلالتها و نشانههاي آن در حال حاضر،
بسیار با اهمیتتر و شدیدتر است و آن هم به دلیل این است که ما در دوره گشودن درهاي باز در مقابل عقل به سر میبریم و این
دوره، حد و مرزها و مسافتها را با پیشرفت و گسترش از میان برده است. انگیزهها و علتهاي این پدیده در سالهاي اخیر، در
شرایط سیاسی و دینی و اجتماعی نهفته است. با وجود این شرایط، جو و محیطی به وجود آمده است و حالتهاي روانی و فرهنگی
و رسانهاي پشتیبان این یاوهگوییها شده است. علاوه بر این فراغ دینی و خالی بودن فضاي عقلی و فرهنگی نیز در این امر سهیم
صفحه 21 از 63
بوده است. از علل دیگر آن وجود تناقض در شرایط و اوضاع تربیتی و دینی که منجر به گسترش این گونه یاوهها و سخنان خندهدار
میشود، است. پیش از آنکه بر ادعاهاي آنها تمرکز کنیم باید توضیح دهیم که: پا به عرصه وجود گذاشتن این مدعیان (نایب امام
بودن یا مهدویت یا نبوت) یکی از نشانههاي پیش از ظهور ولیعصر و امام زمان(عج) است. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که
قیامت برپا نمیشود مگر آنکه مهدي(ع) که از فرزندان من است خروج کند و مهدي(ع) خروج نمیکند مگر » : ایشان فرمودند
2 اما کسانی که این مدعیان دروغین را میشناسند یا با آنها « آنکه شصت دروغگو خروج کنند و همگی میگویند من پیامبر هستم
در ارتباطند و یا مطلبی در مورد آنها مطالعه میکنند، میزان دوري آنها از اخلاقیات اسلامی و رفتارها و کردارهاي معصومین از
جهت راه و ویژگیها و صفات و هدف آنان، براي ایشان آشکار و روشن است. در اینجا باید به برخی مطالب براي رسیدن به
حقیقت و برملا ساختن و آشکار کردن دروغ این افراد و اهل باطل، اشاره شود: اول: تناقض میان هویت این مدعیان با آنچه در
میراث و فرهنگ اسلامی آمده یعنی آیهها، احادیث و روایات، اینها پایان نبوت با خاتمالانبیاء، محمد(ص) و بقاي معجزة جاودانگی
ایشان (قرآن کریم) تا روز قیامت را تشریح میکنند و بر آن صحه میگذارند. این موارد خود مانع سخت و محکمی در برابر
کسانی به وجود آورده که به خیال خود میخواهند، ادعاي چیزي را کنند که در وجودشان نیست. دوم: نشانههاي حتمی ظهور یا
نشانهها و ویژگیهایی که مربوط به امام مهدي(ع) است، از جمله مخفیانه بودن ولادت، غیبت صغري، غیبت کبري، و ظهور، برخی
از این موارد هنوز پدیدار نشده است. و اینها همگی مجالی براي ادعا باقی نمیگذارند و بدون آن که آن نشانهها محقق شود و
اتفاق بیفتند (سفیانی: یمنی، صحیه، نفس زکیه، خسف در بیداء) نمیتوان چنین ادعایی در این مورد داشت. سوم: امامت با تمامی
معانی خود بر این مدعیان منطبق نیست و با آنها سازگاري ندارد چه از جهت اخلاق و رفتار چه از نظر علم و تدین یا تواناییها و
کرامات، و اینها همگی، آنها را در برآورده ساختن نیازهاي جامعه اسلامی ناتوان نشان میدهد و آنها از قرار گرفتن در جایگاه
امامت و فرماندهی و راهبري مردم ناتوانند. چهارم: وعده الهی که شامل گسترش عدالت و داد در جاي جاي زمین و برتري اسلام
بر تمامی ادیان دیگر و این بندگان صالح خدا زمین را به ارث میبرند و محقق شدن رؤیا و آرزوي پیامبران مبنی بر گسترش
یکتاپرستی در تمامی جهان، با وجود این مدعیان هنوز تحقق نیافته است. دروغ و یاوهگوییهاي این مدعیان مانند خورشید در
نیمروز روشن و آشکار است و این نیاز به دلیلها و برهانهاي زیادي ندارد و به همین جهت است که تنها اشخاص سادهلوح آنها را
تصدیق کرده و فریب آنها را خوردهاند و دروغشان در پایان، آنها را به سوي زبالهدان تاریخ کشانده است. پینوشتها: 1. مجلسۀ
. زهرة الخلیج شماره ( 1100 ) کشور امارات متحده عربی. 2. أعلام الوري ص 426
اهل مشرق در عصر ظهور
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: گنجی در نزد شماست که بر سر آن جنگی میان سه نفر از فرزندان پادشاهان اتفاق میافتد که هیچ یک
در آن به پیروزي نمیرسند. سپس از سمت مشرق پرچمهاي سیاهی پدیدار میشود، آنها نبردي خواهند کرد که هرگز مانند آن
اتفاق نیفتاده است. رضاعباسپور اشاره: پیامبر اعظم(ص) اسلام مجموعۀ تکاملیافتۀ فضائل همۀ انبیاء و اولیاي الهی در طول تاریخ و
درخشانترین کهکشان عالم وجود است که هزاران منظومه و خورشید درخشان فضیلت و کرامت را در خود جاي داده است، علم
توأم با اخلاق، حکومت همراه با حکمت، عبادت همراه با خدمت به خلق، جهاد توأم با رحمت، عزت همراه با فروتنی، روزآمدي
توأم با دوراندیشی و صداقت با مردم در عین پیچیدگیهاي سیاسی از ویژگیهاي بارز پیامبر اکرم(ص) است. جلوة آشکار و مظهر
اسماي خداوندي، نمونۀ انسان کامل و سرآمد تمام پیامبران و ختم رسل است. پیامبر رحمت و رأفت دربارة ویژگیهاي یاران
آخرین جانشین خود، یعنی حضرت مهدي(ع) بیاناتی دارند که به اجمال به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم. در روایات رسیده از
پیامبر اعظم(ص) شاهد اسامی برخی از ملتها و یا سرزمینهایی هستیم که ظاهراً نقش خاصی را در آخرالزمان و هنگامۀ ظهور ایفا
صفحه 22 از 63
میکنند و نیز ارتباط خاصی با امر ظهور و نهضت آن حضرت دارند. یمن، عراق، مصر، فلسطین، شام و ایران نمونههایی از این
اهل » مناطقاند. در این مجال نگاهی به روایاتی میاندازیم که متوجه اهل خراسان (ایران)اند؛ آنهایی که در لسان روایات به
تعبیر شدهاند. قبل از بررسی این احادیث، برخی از صفات و ویژگیهاي این گروه که هر کدام در « اهل الفارس » و یا « المشرق
روایتی ذکر شده است را بنگرید: پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: آنها کسانی هستند که اگر دین در ثریا باشد مردانی از ایشان به سوي
آن رفته و به آن دست مییابند 1، پس از من در [نوع] رابطهشان با اهل بیت من مورد آزمایش قرار میگیرند 2، سرسپردگان و
پیروان حضرت مهدي(ع) هستند 3، مانند آهن محکم و استوار 4، و مانند شیر درنده، شجاع و مقاوماند 5، همۀ آنها بهشتی خواهند
بود 6. نمونههاي بسیاري از این احادیث در کلام مبارك پیامبر اکرم(ص) دیده میشود، اما آنچه که به عنوان نشانۀ این گروه آمده
یا همان پرچمهاي سیاه رنگ است که از مشرق ظهور میکند. اینکه صاحبان این پرچمها چه کسانی هستند و « رایات سود » است
چه خواهند کرد سؤالی است که جواب آن را در روایات جستجو کردیم: کسی که آنها را یاري کند خداوند را یاري کرده است،
در غیر این صورت خداوند آنها را خوار و ذلیل میکند. پیامبر اکرم(ص) از بلاهایی که به اهل بیت او خواهد رسید یاد کردند تا
آنکه فرمودند: پرچمی از مشرق به رنگ سیاه ظهور کرده که هر کس آن را یاري کند خداوند را یاري کرده و هر که آن را یاري
نکند خداوند او را خوار و ذلیل مینماید. تا آنکه صاحبان پرچم نزد مردي میآیند که همنام من است. و او را امیر خود میگردانند
وارد شده، متعدد و فراوان است و شاید « پرچمهاي سیاه » و خداوند نیز او را تأیید و یاري میکند. 7 البته تعداد روایاتی که در مورد
اصل آن، یک حدیث باشد که به صورتهاي متعددي بیان شده است. اما آنچه که پس از تحقیقات به آن رسیدیم، مطمئن شدیم
که اصل حدیث متوجه آمادگی طایفهاي از خراسان براي پیروي و یاري حضرت مهدي(ع) است. 8 هرکه از آنها آگاهی یابد به
سوي آنها برودو با ایشان بیعت نماید. آن حضرت میفرمایند که پرچمهاي سیاهی از سمت مشرق پدیدار خواهند شد که دارندگان
آنها دلهایی سختتر و محکمتر از آهن دارند و هر کسی خبر آنها را بشنود باید بهسوي آنها رفته و با ایشان بیعت نماید، هرچند
از روي یخ بگذرد. 9 در این روایات نام مبارك حضرت مهدي(ع) و نیز برخی از صفات ایشان هم آمده است: حضرت مهدي(ع)،
خلیفۀالله، هم در میان آنهاست. هرگاه دیدید پرچمهاي سیاه از سمت خراسان ظاهر شده نزد آنها رفته هرچند از روي یخ بگذرید.
خلیفهالله، حضرت مهدي(ع) در میان آنهاست. 10 اگر کوهها بر سر راهش قرار گیرند آنها را نابود میسازد. مردي از فرزندان امام
حسین(ع) از سمت مشرق خروج خواهد کرد که اگر کوهها بر سر راهش قرار گیرند، آنها را منهدم کرده و از میانشان راه
میگشاید. روایات، حاکی از ظهور گروهی قدرتمند از مشرقاند که به فرماندهی شخصی به نام شعیب بن صالح از قبیلۀ بنی تمیم
است. وي با یاران سفیانی نبرد کرده و آنها را شکست میدهد تا آنکه وارد بیتالمقدس شده و آمادة حکومت حضرت مهدي(ع)
میگردد. و از سمت شام توسط سیصد نفر نیز یاري میشوند، بین خروج او (شعیب) و رسیدن حضرت مهدي(ع) هفتاد و دو ماه
طول میکشد. 12 در روایت دیگري آمده است: فتنهها شهر زوراء را فرا میگیرد تا آنکه بسیاري از زن و مردها کشته میشوند و
اموالها غارت میگردد و چه تجاوزهایی که به نوامیس مردم صورت میگیرد، خداوند رحمت کند کسی که زنان بنیهاشم را در
آن روز پناه دهد که آنان حرمت و آبروي من میباشند... سپس مردي از قبیلۀ بنی عقیم به نام شعیب بن حاصل خروج میکند،
پرچم شعیب سیاه و هدایت شده به نصر و یاري و کلام الهی بوده تا آنکه خود را به حضرت مهدي(ع) میرساند و میان رکن و
مقام با او بیعت میکند. 13 هر که از او پیروي نماید نجات یافته و هر که از او تخلف کند هلاك خواهد شد. رسول خدا(ص)
میفرمایند: قیامت بر پا نخواهد شد، تا آنکه قائم ما براي حق به اذن خداوند متعال قیام کند. هر کس از او پیروي کند نجات یافته و
هر کس از او تخلف کند هلاك خواهد شد. به خاطر خدا، به هر شیوهاي هر چند از روي یخ بگذرید، نزد او بروید که او خلیفۀ
خداوند عزوجل است. 14 همانطور که مشاهده میفرمایید در این احادیث تعبیر به این مضمون آمده است که... ولو حبواً علی الثلج
(هرچند از روي یخ بگذرید). این تعبیر در روایات، مختص به بلاد خراسان است. 15 صاحبان پرچمهاي سیاه جنگی خواهند کرد
صفحه 23 از 63
که هرگز مانند آن اتفاقی نیفتاده است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: گنجی در نزد شماست که بر سر آن جنگی میان سه نفر از
فرزندان پادشاهان اتفاق میافتد که هیچ یک در آن به پیروزي نمیرسند. سپس از سمت مشرق پرچمهاي سیاهی پدیدار میشود،
آنها نبردي خواهند کرد که هرگز مانند آن اتفاق نیفتاده است (راوي گوید سپس حضرت چیزي فرمودند که آنرا به خاطر ندارم)
آنگاه فرمودند: هنگامی که آن پرچمها را دیدید به هر وسیلهاي که میتوانید هر چند از روي یخ بگذرید خود را به آنها رسانده و
با ایشان بیعت کنید، زیرا او خلیفۀ خدا حضرت مهدي(ع) است. 16 البته قابل ذکر است که روایات، آغاز امر ظهور گروهی که از
مشرق برخاسته و خود را آماده و مهیا براي پیروي از آن حضرت میکند، را مورد توجه قرار میدهند و چیزي از ظهور خود آن
حضرت از مشرق در این روایات وجود ندارد. آنچه که مشهور و متواتر است آن است که حضرت مهدي(ع) در مکه ظهور خواهند
. 2. کنزالعمال، ج 11 ، ص 124 . کرد. پینوشتها: 1. قرطبی، الجامعلأحکام القرآن، ج 16 ، ص 76 ؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج 5، ص 108
، 6. کنزالعمال، ج 4 . 5. جمعالجوامع، ج 1، ص 1019 . 4. ینابیع المودة، ص 491 ؛ بحارالانوار، ج 51 ، ص 84 . 3. منتخب الاثر، ص 304
؛ 9. اثبات الهداة، ج 3، ص 596 . 8. کورانی، علی، معجم الاحادیث المهدي(ع)، ج 2، ص 390 . 7. بحارالانوار، ج 28 ، ص 78 . ص 299
، 11 . منتخب الاثر، ص 199 ؛ اثبات الهداة، ج 3 . 10 . ابن طاووس، ملاحم، ص 53 ؛ ینابیع المودة، ص 182 . ینابیع المودة، ص 182
.16 . 14 . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 59 ؛ منتخب الاثر، ص 204 . 13 . همان، ص 137 . 12 . ملاحم ابن طاووس، ص 49 . ص 614
. بحاالانوار، ج 51 ، ص 83
خورشید در شب
سخنرانی حجت الاسلام سید ابوالحسن مهدوي داستان امروز ما مربوط است به حضرت حجتالاسلام حاج شیخ محمد کوفی که
از ایشان یاد میشود. آن مرحوم « آقا شیخ محمد کوفی » اصالتاً اهل شوشتر خوزستان بودند و در کتابها و صحبتها با عنوان
تشرفات زیادي به محضر شریف حضرت داشتهاند که در این جلسه یکی از آنها را که در شبهاي قدر اتفاق افتاده با هم مرور
میکنیم. مرحوم شیخ محمد کوفی نقل میکند که در یکی از سالها تصمیم گرفتم با توجه به مناسبتهاي شب قدر و انتساب آن
به مولایمان حضرت امیرالمؤمنین(ع) به مسجد کوفه که محل وقوع حوادث بوده بودم و در آنجا احیا بگیرم و در سوگ آن
حضرت عزاداري کنم. شب نوزدهم بود که خودم را به مسد کوفه رسانده و بعد از افطار به گوشهاي از مسجد رفتم تا کمی
استراحت کنم و بتوانم اعمال آن شب را با حال بهتري انجام دهم. بعد از گذشت مدتی ناگهان از خواب پریدم و دیدم که هوا
کاملًا روشن شده؛ گویی که چند دقیقه بعد آفتاب طلوع میکند. خیلی ناراحت شدم و با خودم گفتم که نگاه کن ما آمدیم اینجا
احیاي بهتري داشته باشیم ولی این قدر خوابمان گرفت که کم مانده نماز صبحمان هم قضا شود. با عجله بلند شدم که سریع وضو
بگیرم و نمازم را قبل از قضا شدن به جا بیاورم. هنوز از مسجد خارج نشده بودم که در اتاق جانبی مسجد دیدم چند نفر نشستهاند و
یک نفر در میان آنها خوابیده و عبایی روي خود کشیدهاند. یک پیرمرد روحانی معمم کنار ایشان نشسته بود و تا چشمش به من
افتاد مرا به اسم صدا زد و گفت تو هم بیا اینجا بنشین. من به طور کلی مسئلۀ قضا شدن نماز و طلوع آفتاب را فراموش کردم. پیرمرد
شروع کرد به احوالپرسی از خودم و چند تن از علماي نجف و من هم جواب میدادم. پرسیدم این آقایی که عبا بر سرشان
کشیدهاند کیستند؟ فرمودند: آقاي عالَم هستند. من تعجب کردم و با خودم گفتم: آقاي عالَم یک نفر بیشتر نیست از همین جهت،
رو به پیرمرد کرده و گفتم: ایشان آقاي عالِم هستند. دیدم دوباره او صحبتهاي قبلیاش را تکرار کرد. آن مرد خوابیده هم ناگهان
و به قول ما بحث را کش نده. گویا که در آن لحظه بیشتر تمایل نداشتند که « یا خضر، رهایش کن » : رو به پیرمرد کرد و فرمودند
من ایشان را بشناسم. اندکی بعد آن مرد خوابیده طلب آب کرد و دیدم که جوانی آب به دست ظاهر شد و آن را به ایشان تقدیم
کرد. ایشان قدري از آب نوشیدند و بقیهاش را به شیخ محمد کوفی تعارف کرده بودند. شیخ محمد کوفی هم به گمان اینکه داخل
صفحه 24 از 63
روز شدهاند، نیت روزه کرده و دست ایشان را رد نموده بود. جوان بعد از آن غایب شده بود و باز هم شیخ محمد کوفی متوجه
نه، او باید سه امتحان پس » : فرمودند «؟ اجازه میدهید آقا شیخ محمد را هم با خودمان ببریم » : نشده بود. جناب خضر فرمودند
صحبتها که به اینجا رسید چون خیلی نگران قضا شدن نمازم بودم اجازة مرخصی گرفتم و رفتم بیرون که وضو بگیرم. .« بدهد
پایم را که بیرون مسجد گذاشتم در نهایت ناباوري دیدم که هوا کاملًا تاریک است. تعجب کردم و تمام ماجرا را در ذهنم مرور
کردم. متوجه شدم که نور نه از خورشید که از همان آقاي عالَم و امام زمان(ع) بود. ده نکته راجع به این تشرف وجود دارد که
خدمتتان عرض میکنم: اول، لزوم توجه جدي به شبهاي مهم و سرنوشتساز قدر و رعایت آداب آنهاست. دوم حفظ شعائر دینی
در این شبها و عزاداري براي شهادت مولاي متقیان(ع). 1 نکته سوم، اهمیت و جایگاه ممتاز مسجد کوفه است. در چهار مسجد
نماز کامل است: 2 مسجدالحرام، مسجدالنبی(ص)، مسجد بصره 3 و مسجد کوفه. علت این مطلب از این قرار است که آنجا وطن
روحی همۀ ماست. به عبارت دیگر همانند وطن جسمی که ما زندگی دنیاییمان را در آن میگذرانیم، یک وطن روحی هم داریم
که روح ما با آن جا انس دارد. وقتی انسان به کوفه و کربلا میرود احساس میکند آن جا وطن اوست بیآنکه در آن جا زندگی
کرده باشد. مسجد کوفه یک امتیاز دیگر هم دارد و آن این که آن جا مقر حکومت حضرت بقیۀالله ارواحنا فداه است. حضرت
مهدي(ع) پس از ظهور قیام خود را از مکه شروع میکنند و پس از یک مجموعه اقدامات و فعالیتها نهایتاً در کوفه مستقر
میشوند. در آن زمان بنابر روایات، مسجد کوفه آنقدر توسعه پیدا میکند که هزار درب اطرافش نصب میشود، به طور طبیعی باید
مساحت درونی مسجد چند کیلومتر باشد. در روایتی آمده که شقیترین مردم دنیا در زمان امام حسین(ع) مردم کوفه بودند و
سعیدترین مردم در زمان حضرت مهدي(ع) باز هم مردم کوفه خواهند بود. [البته نه همان مردم زمان سیدالشهداء(ع)]. در آن هنگام
بهترین انسانهاي روي زمین در آنجا جمع خواهند بود و اگر کسی بخواهد بهترین آدمها را ببیند باید به آنجا سفر کند و خود را به
آن دیار برساند. نکتۀ چهارم این است که وقتی کسی در زمرة اولیاي الهی قرار گرفت و خداوند دوستش داشت براي عبادت یا هر
کار دیگري که داشته باشد، [ملائکه] خداوند او را به موقع از خواب بیدار میکنند. آقا شیخ محمد کوفی میخواست دو ساعت
بخوابد، همان دو ساعت را هم خوابید هر چند وقتی بیدار شد، فکر کرد خیلی بیشتر خوابیده است. 4 اگر ما هم بندة خوب و شایستۀ
خدا باشیم، خداوند ما را هم سر موقع بیدار میکند. آیۀ آخر سورة کهف را بسیاري تجربه کردهاند و ویژگی این آیه معجزة
منحصر به فرد آن است که هر کس آن را بخواند سر ساعت بدون دقیقهاي اختلاف بیدار میشود. حال اگر کسی بعد از آنکه
ملائکه او را بیدار کردند، بخوابد بحث دیگري است. البته همان طور که یک بیمار اگر غذاهاي نامساعدي، به شرایطش بخورد
دیگر هر چقدر قرص و دارو مصرف کند اثري نخواهد داشت، اگر ما یک سري اعمال انجام دهیم این آیه و آیات مشابه آن بر ما
اثر نخواهد کرد و در این صورت ما خودمان مقصریم و نه اینکه این آیه اثر نداشته باشد. بیدار کردن ملائکه هم شکلهاي مختلفی
دارد گاهی مرتب درب خانه یا حجرة شخصی را زدهاند، گاهی شست دستش را مالیدهاند و یا دیگر راهها براي افراد مختلف
متفاوت بوده است. 5 نکتۀ پنجم، سلام کردن است. آقاشیخ محمد کوفی به محض ورود سلام کرده بود و این وظیفۀ اسلامی همۀ
ماست. در روایتی دیدم که بخیلترین مردم کسی است که در سلام کردن بخل بورزد 6 نه آنکه پول ندهد. نکتۀ ششم اینکه شیخ
اهل بیت(ع) به .« بینیش » : محمد کوفی نقل میکند حضرت خضر با زبان محلی شوشتري با من حرف زد و به جاي بنشین گفت
تمام زبانهاي دنیا آگاه هستند و به هر که بخواهند میتوانند این توانایی را عنایت کنند. مرحوم شیخ عباس قمی در منتهیالآمال از
ابن شهر آشوب و قطب راوندي دربارة ابوهاشم جعفري یکی از اصحاب امام هادي و امام عسکري(ع) نقل کرده که امام هادي(ع)
با او به زبان هندي صحبت میکردند و دانۀ ریگی در دهان او میگذارند و پس از آن ابوهاشم میگوید پس از آن به هفتاد و سه
زبان میتوانستم صحبت کنم. البته ریگ بهانه بود و میخواستهاند ذهن او را به این سمت معطوف کنند که گویا این اثر آن ریگ
است والّا ما معتقدیم: به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند بعضیها مثل گوسفندي هستند که پایش را
صفحه 25 از 63
صاف میکند و از جایش تکان نمیخورد و هر چقدر هم شاخهایش را بکشند تفاوتی نمیکند. این طور فایده ندارد ما باید هم
راحت سیر کنیم و هم خودمان را در اختیار ایشان قرار دهیم. ما قدم برداریم آنها به ما عنایت خواهند کرد. نکتۀ هفتم اینکه امام
زمان(ع) سید عالَم هستند. الآن در تمام هستی هیچ کس و هیچ موجودي در میان ملائکه، چه جنیان و باقی موجوداتی که خداوند
آفریده است، احدي اشرف، و اعظم از حضرت بقیتالله(ع) نداریم و ایشان آقاي همۀ موجودات هستی هستند انشاءالله که الطاف
[خاصه] ایشان نصیب همۀ ما بشود. نکتۀ هشتم خادمانی که به خدمتگذاري حضرت مشغولند ویژگیهاي مخصوص به خود
دارند. وقتی آب میل داشتند جوانی حاضر میشود و بعد هم که نیاز حضرت مرتفع میشود او هم ناپدید میگردد. در دعاي عهدي
که صبحها خطاب به حضرت میخوانید یکی از بخشهایش این است که: ... والمسارعین إلیه فی قضاء حوائجه؛ معناي این فقره
چنین است که خداوندا مرا از کسانی قرار بده که با سرعت و عجله براي رفع حوائج امام زمان(ع) گام برمیدارند. حوائج حضرت
خیلی زیاد است و حداقلش همین آب به دست ایشان دادن است. امیدواریم که خداوند متعال این لطف را هم شامل حال ما بکند.
نکتۀ نهم روشنایی غیر متعارفی است که در فضاي مسجد حاکم بوده تا جایی که شیخ محمد کوفی گمان کرده خورشید در شرف
طلوع کردن است و بعد متوجه میشود که چنین نبوده است. این نور ممکن است ناشی از حالت مکاشفه باشد؛ یعنی در حالت
خاصی انسان با عالم ملکوت ارتباط پیدا میکند و در آن ارتباط نوري را مشاهده میکند که دیگران نمیبینند حتی [ممکن است]
آنها که مثلاً در کنار شیخ محمد کوفی بودهاند، مشاهده نکرده باشند. گاهی هم این نور ظاهري است و همه آن را مشاهده
میکنند. یکی از علمایی که الآن در قید حیاتند میفرمودند در ایام جنگ تحمیلی در مسجد جمکران از دستشوییهاي قدیمی آن
بیرون میآمدیم و میخواستیم به داخل مسجد برویم که نماز بخوانیم، ناگهان دیدم چنان هوا روشن است که ریگهاي کف
مسجد را مشاهده میکردیم. سرم را برگرداندم تا منبع این همه نور را در آن شب بسیار تاریک پیدا کنم، دیدم در آسمان دایرة
خیلی بزرگ و زیبایی میدرخشید که در اطرافش هالۀ سبزي وجود داشت و هر چه به وسط دایره نزدیکتر میشد نور بازتر
میشد. در وسط آن دایره نور سفیدي در حال درخشیدن بود و نور دیگري هم در کنار آن به شکل استوانه دیده میشد. نقل
میکردند که همۀ آنها که آن شب در مسجد جمکران بودند این نور را مشاهده کردند. و حتی بعدها خبردار شدیم که اهالی قم و
اصفهان و جاهاي دیگر هم هر کس بیدار بوده آن را دیده و از آن نور باخبر شده است. مرحوم حاج محمدعلی فشندي نقل کرده
بودند که درمسجد جمکران نوري دیدم و همزمان با آن کسی را در آنجا دیدم که از نور چراغ فانوسیاش براي نوشتن استفاده
میکند. از او پرسیدم که وقتی هوا اینقدر روشن است چرا از چراغ استفاده میکنی، گفته بودند هوا خیلی هم تاریک است. و
بالاخره آخرین نکته این که امتحاناتی که ما به طور مرتب در زندگی پشت سر میگذاریم مایۀ تقرب انسان به خداوند است که
حضرت فرموده بودند که اگر او از این دو یا سه امتحانی که پیش رو دارد سربلند بیرون بیاید میتواند همراه ما بیاید، البته براي ما
اگر سه چیز براي بنیآدم نبود هیچ کس سرش را پایین » : این امتحانات را نقل نکردهاند. پیامبر اکرم(ص) در روایتی فرمودهاند
جداً این کمبودها براي انسان لطف است و انسان را قدري «. نمیانداخت و با تکبر جلوي خداوند راه نمیرفت: مرض، فقر، مرگ
متواضع میکند. البته این مطلب را هم در پایان عرایضم خدمتتان عرض کنم که گاهی انسان با یک کار خوب و حتی عبادت
امتحان میشود که فقط بحث خلوصش نیست. مثلاً اگر والدین شما کار واجبی را با زمان مشخص داشته باشند امتحان شما
رسیدگی به آن کار است و یا خود آنها و نه حتی انجام عبادات. حتی در بعضی از تشرفات حضرت عتاب کردهاند کسانی را که
غیر از این رویه در پیش گرفتهاند. گاهی هم امتحان ما با یک شر، گناه یا مثلًا سود زیاد حرام است که همۀ این امتحانات در
مجموع شخصیت یک نفر را آنقدر صیقل میدهد که به مقام اولیاء اللهی برسد. پینوشتها: 1. دربارة این دو مورد استاد به
تفصیل سخن گفتند که به جهت اختصار به همین مقدار اکتفا کردیم. 2. البته در فتاواي مراجع راجع به حریم مسجد که حریم قدیم
یا جدید و یا حتی کل شهر اختلاف وجود دارد که اگر مسافرتی به این اماکن داشتید لازم است حتماً نظر مرجع خود را مطالعه
صفحه 26 از 63
کنید. 3. ظاهراً حائر کربلا قول قويتري داشته باشد. 4. بعضی از خانوادهها هستند نوع دوستیشان با بچههایشان همانند دوستی
خاله خرسه است که براي این که مگس را که مزاحم خواب دوستش شده بود از روي سرش بپراند؛ سنگ بزرگی محکم بر سر او
کوبید و آن بیچاره را هلاك کرد. بعضی از پدر و مادرها هستند که اصلًا به خوراك روحی فرزندانشان توجهی ندارند و موقع
نماز صبح بهانه میآورند که بدن بچهمان نیاز به خواب دارد و جسمش باید استراحت کند. اینها توجه ندارند که به روح فرزندشان
چه لطمهاي وارد میکنند. جالب اینجاست که همین پدر و مادر وقتی نوبت به صبحانه شد به هر زحمتی که باشد این بچه را بیدار
میکنند گویا که این موجود حیوانی بیش نیست و تنها نیاز به خوراك و غذا دارد. 5. شما اگر شبی بلند شدید دیدید روز کسل
هستید راه حلش این است که شب بعد یک ساعت زودتر بخوابید نه اینکه نماز شب را ترك کنید. متأسفانه در کشور ما، براي
مسائل مختلفی تبلیغات میشود ولی هر چقدر به صدا و سیما گفتهایم که ساعت هشت شب به بعد به مخاطبان خود تذکر بدهند که
بروند و استراحت کنند به خصوص براي کودکان، ولی هرگز عمل نکردهاند [و به عکس معمولًا پربینندهترین برنامهها را در این
ساعت میگنجانند]. علاوه بر تنظیم خواب، خوراك هم باید تنظیم شود چون معده هم اگر سنگین باشد، مانع میشود و سپردن به
دیگران یا کوك کردن ساعت هم میتواند در این امر چارهساز باشد ولی از همه مهمتر ترك گناهان است. در روایات بسیاري
علت بیدار نشدن براي نماز شب را گناه و اخلاق بد و زشت است. گاهی افراد مدتی نماز شب را گناه و اخلاق بد و زشت است.
گاهی افراد مدتی نماز شب میخواند و دچار عجب میشوند و همین عجب موجب میشود. در روایت آمده که خداوند میفرماید
براي اینکه او را نگه دارم و از پرتگاه برهانم یکی، دو شب خواب را بر او مسلط میگردانم. ما هر وقت توفیقی پیدا میکنیم باید
خداوند شکر کنیم و با سجدة شکر از درگاه الهی تشکر کنیم تا خداوند آن نعمت را مداومت ببخشد. هر وقت هم چنین
نعمتهایی از ما سلب شد میتوانیم قضاي آن را به جا بیاوریم که اگر با حالت شرمندگی و سرافکندگی باشد تأثیرات خوبی
، 7. رك: مجلسی، همان، ج 73 . خواهد داشت و اسباب اجابت دعا را فراهم میآورد. 6. رك: مجلسی، بحارالانوار، ج 76 ، ص 4
. ص 53
ماه رمضان تمام شد
لیلا سادات آرامی دي... دید، دي... دید... صدایی در گوشم میچرخید و ذهنم آن را تشخیص نمیداد... دستانم طبق معمول و
ناخودآگاه در تاریکی شب در پی شیء مزاحمی بود که صدایی از آن بلند میشد. پس از قطع صدا، سعی کردم دوباره به خواب
نازنینم ادامه دهم. اما نه... ناگهان یاد نوشتهاي افتادم که مدتی بود آن را در ذهن پرورانده بودم. صداي خُرّوپف پدرم به من فهماند
که هنوز همگی در خواب به سر میبرند. بنابراین میتوانم نقشهام را عملی کنم. به بدن خوابآلودم نهیب زدم که بلند شو... اینک
زمانی فرا رسیده که میتوانم بزرگ شدنم را به خواهران و برادرانم ثابت کنم. پس از جایم بلند شدم و به آرامی قدم برداشتم. به
سختی میشد زمین و دست و پا را از هم تشخیص داد. به هر زحمتی بود به آشپزخانه رسیدم و از درب آشپزخانه طلب همکاري
کردم و آن را گشودم. در دلم موج خوشحالی و شوق را حس میکردم. چون تصمیم داشتم این بار سفرة سحر را خودم پهن کنم.
بنابراین زودتر از همه بیدار شدم. وارد آشپزخانه شده و درب را پشت سرم بستم و با ترسی که تاریکی در وجودم چنگ انداخته
بود، در جستجوي کلید برق گشتم و چراغ را روشن کردم. دیگر مطمئن شده بودم که پرتوي از نور، جسته و گریخته به بیرون
آشپزخانه نمیرود تا کسی را بیدار کند. پس سفره را پهن کردم. بعد ظرفهایی را که مادرم قبل از خواب آنها را حاضر کرده بود
در سفره چیدم. بعد از آن سبزي و نان و آب هم به سفره اضافه شد. مانده بود غذا و چاي که آن هم با همکاري طلبیدن از اجاق
غرور و خوشحالی تمام .« بر وفق مراد بود » گاز حل میشد. همه چیز مرتب بود و اوضاع به خوبی پیش میرفت و به قول معروف
وجودم را در بر گرفته بود البته غرور بزرگی دوباره نگاهی به ساعت انداختم عقربهها 3 بامداد را نشانگر بودند و براي بیدار
صفحه 27 از 63
کردن خواهران و برادرم و پدر و مادرم از آشپزخانه بیرون رفتم. فکرم را به یاري جستم تا ببینم بهتر است چگونه آنها را بیدار
کنم. بالاخره تصمیم گرفتم صداي تلویزیون و نور چراغ آشپزخانه بیدارکنندة آنها باشد. به طرف تلویزیون حرکت کردم. این بار
نور به اندازهي بود که به راحتی بتوانم از میان خفتگان دریاي خواب رد شوم. کانال یک را زدم و صداي آن را خیلی کم کردم
به تقلید از کاري که برادرم هر روز انجام میداد کمکم اعضاي خانواده در حال بیدار شدن بودند برخی از صداي آهسته
گوینده بعضی از هم نوري که به صورتشان خورده بود دیگر همه بیدار شده بودند، با صداي غرغري که کمی بیش از هر روز
شنیده میشد. و حسن با غرور و صدایی رسا سلام کرد و بلافاصله گفتم دیدید من آخر توانستم زودتر بیدار شوم و سفره سحر را
پهن کنم. نگاهی به برادر بزرگم که چهرهاش را در سایه روشن میدیدم، انداختم و خندهاش که سعی در کنترل آن داشت برایم به
آفرین دخترم! میدونم که تو بزرگ شدي و میتونی » : خوبی قابل تشخیص بود. مادرم کمی چشمانش را مالید و با مهربانی گفت
و بقیه حرفش را خورد. خواهران و برادرم که حالا زیر پتو رفته بودند و با صداي بلند میخندیدند، به «... این کار رو انجام بدي. اما
تعجب و بهتزدگیام هرچه بیشتر میافزود. پدرم اشارهاي به تلویزیون کرد و من که تمام حرکات را زیر نظر داشتم، به سمت
انگار تمام غمها بر دلم نشسته بود. نه به خاطر .« حلول ماه شوال مبارك » : تلویزیون برگشتم. روي صفحه تلویزیون نوشته شده بود
فرارسیدن عید فطر بلکه به خاطر نرسیدن به آرزویم و احساس تحقیري که از نگاههاي شیطنتآمیز خواهران و برادرم داشتم،
فهمیدم که چون من شب پیش زودتر از همه خوابیده بودم، تا سحر زودتر بیدار شوم در آخرین ساعات شب هلال ماه رؤیت شده
بود و من بیخبر از همه جا به خودم وعدههاي شیرین میدادم. اما من باید به آرزویم میرسیدم. تصمیم گرفتم به آشپزخانه بروم و
چند قاشق غذا و بعد هم چاي بخورم تا هم شادیم براي این عید بزرگ کامل شود و هم به گونهاي دیگر آرزویم را عملی کنم.
البته سحري که روزه گرفتنی در کار نبود.
قطعات ادبی
نشانه اي بفرست خیمهات در کجاست؟ مهدي جان ذي طوي یا مناست؟مهدي جهان دل برایت بهانه میگیرد در غمت مبتلاست،
مهدي جان این چه هجريست قسمت ما شد؟ انتهایش کجاست؟ مهدي جان یک نشانی براي ما بفرست این چه رسم وفاست؟
مهدي جان بیگل رویت، اي گل هستی! گل اگر بیصفاست مهدي جان بَه! چه زیبایی، اي گل نرگس! بوي تو جانفزاست،
مهدي جان بارها دیدهایم روي تو چهرهات آشناست، مهدي جان گر نگاهی به ما کنی گاهی این، همان کیمیاست، مهدي جان
جام وصلت اگر به دست ما آید دردها را دواست، مهدي جان عشق تو از براي منتظران بهترین عشقهاست، مهدي جان ذرهاي از
غبار کوي رهت بهر ما توتیاست، مهدي جان کشتی و بادبان بحر وجود بی تو، بی ناخداست، مهدي جان شده وقت طلوع، اي
خورشید! گرچه ابري هواست، مهدي جان هر که خورشید را کند انکار کور پر مدعاست، مهدي جان تو مهیا براي آمدنی این تعلّل
ز ماست، مهدي جان سایهي کفر بر جهان افتاد این دگر کی رواست؟ مهدي جان هست هر روز، روز عاشورا همه جا کربلاست،
مهدي جان خطبه خواندن از آن توست، عزیز این نه در شأن ماست، مهدي جان پس بیا خطبهاي جهانی کن آخرین جمعه هاست،
مهدي جان این که آزردهخاطري، شاید همه از دست ماست مهدي جان داري از دست ما شکایتها گلههایت بجاست مهديجان
لیک اغماض و عفو و لطف و صفا شیوهي اولیاست، مهدي جان یا بیا یا نشانهاي بفرست به خدا این سزاست مهدي جان سجاد
کتابی (زنجان) صبح انتظار دل سراي تو، سرو کوي من دیدن تو شد، آرزوي من آشنا به هر واحهي غریب با همه جهان، گفتگوي
من خسته شد زمین؛ خسته شد زمان خسته از من و جست و جوي من سینه شد سپر در رهت بیا خنجر غمت رو به سوي من دست
من بگیر؛ حال من بپرس تا نبرده دل، آبروي من گریه میکنم؛ ضجه میزنم بشنوي مگر هاي و هوي من شد خزانم از یاد تو بهار
تازه شد ز تو، رنگ و روي من پیر گشته و کودکم هنوز شعلهور شده تار موي من میرسد به سر، شام انتظار جلوه میکنی، رو به
صفحه 28 از 63
روي من محمدرضا اصلانی (تهران) قبلۀ اسلام اي مهدي (عج) غایب! نظري جانب ما کن مارا ز غم و رنج در این دهر رها کن اي
حجت بر حق رخ! پنهان بنمایان دنیاي پر از ظلم، پر از عدل و صفا کن اي صاحب شمشیرعدالت! به ظهورت تعجیل کن و یاري
مردان خدا کن افراشته کن پرچم آیین نبی(ص) را بر پرچم دین خدمت شایان و سزا کن اي قبلۀ اسلام! بیا از ره احسان اندیشۀ این
مردم بیبرگ و نوا کن بگرفته سراپاي جهان را ستم و ظلم با دادرسی عدل و مساوات به پا کن دارند تمناي قصاص از تو شهیدان
شده « صالح » برخیز و به شمشیر، قصاص شهدا کن این کشتی طوفانزده در بحر ضلالت دین است؛ رهایش تو ز طوفان بلا کن
بیتاب در اندیشۀ رویت یا رخ بنما یا که بدو صبر عطا کن صالح درودیان فروغ روشن اي فروغ روشن شبهاي من! اي طلوع صبح
هر فرداي من! میشود پُر نور و روشن از رُخَت ظلمت و تاریکی شبهاي من اي عدالتگستر دور از زمین کِی شود دور از ستم
دنیاي من؟ فصل سردي چیره گشته بر بهار خشک و پژمرده گشته گلهاي من از فراقت نالهها دارم به شب تا رسد بر کوي تو آواي
من مالِکی بعد از خدا بر این جهان شاه من! سلطان من! آقاي من! گشته گریان از فراقت دیدهام شد خرابه منزل و مأواي من هر شبی
در بسترم زاري کنم تا شبی آیی تو در رؤیاي من مسلم اناري (کمیجان) مرهم وصال اي آن که برده روي تو از حُسن مه، رواج! آیا
شود که بر شب تارم شوي سراج؟ دیري است تیغ عشق تو دل ریش کرده است با مرهم وصال، مرا کی کنی علاج؟ چشمانتظار
گرمی ونورت نشستهام در زمهریر خانهي دهر و سواد داج یک دم به چشم لطف، نظر کن بر این گدا اي پادشاه ملک و خداوند
تخت و تاج! کامم اگر به زهر هلاهل روا کنی، با شهد ناب و شربت غیرم چه احتیاج؟ هرگز به عمر روي رهایی ندید هیچ هر کس
را ز درگهت اي شهریار دل! هرگز مران که میشکند دل چنان زجاج بهروز فؤادي « بهروز » که اوفتاده در آن بند زلف خاج
آرانی طلوع صبحدم انتظارم را به گلبرگ شقایق مینویسم؛ تا بهاران باز روید؛ باز گوید. بر تنِ خیسِ هزاران قطره قطره آبِ باران
مینویسم؛ تا شود بَر دشتها جاري و آنگه راه جوید؛ باز گوید. بَر شمیم عِطر یاس و شبنمِ سردِ شبانگاهان نویسم؛ تا طلوعِ صبحدم
با عِطر آن بیدار گردد باز گوید انتظارم را به نِی، نیزار و انبوه نِیستانها نویسم؛ تا که هر دَم با نِی و با ناي، هم آواز گردد؛ باز گوید
انتظارم را به دل با اشکهایم مینویسم؛ تا شُکوهِ شِکوِه را با راز گوید؛ باز گوید... دیبا شریعت
تو اي تنها وارث
سعید سامکن صبح شده بود همین که از خانه خارج شدم براي رفتن به سر کار، از دور امید را دیدم. مثل اینکه سر کوچه ایستاده و
منتظر چیزي بود. جلوتر رفتم و سلام کرد. سلام امیدجان. چرا پس به مدرسه نمیروي، منتظر چی هستی؟! آخه عمو دیشب من
همش به حرفهاي شما فکر میکردم. میخواستم یک سؤال ازتان بپرسم. چه سؤالی بگو عموجان تا دیرم نشده ببینم چیه؟ عمو
شما که میگفتین دشمنان انبیا مثل یهودیان همیشه به مقام و جایگاه آنها طمع داشتند و سعی میکردند آن مقام را از آن خودشان
کنند این یعنی چی چطوري ممکنه آخه اصلًا نمیشه کسی که از خدا دور شده و مورد غضب خدا است به مقامی بالا مثل
مقام امامان و انبیا برسد. نگاهی به ساعتم انداختم. خیلی وقت نداشتم، گفتم عموجان بیا باهم تا سر خیابان قدم زنان برویم. با هم
قدمزنان و آهسته به طرف خیابان اصلی حرکت کردیم. ببین امیرجان درست است آنها هیچ وقت به مقامی که خداوند براي اولیاي
خودش مخصوص کرده نمیتواند برسند. اصلًا اجازه پیدا نمیکنند، چون که صاحب این مقام باید از طرف خداوند برگزیده شده
باشد و داراي خصوصیات و ظرفیتی ویژه باشد ولی آنها به این مقام حسادت میورزند مخصوصاً علماي آنها که میدانند حق با
آنها نیست، درست مثل شیطان که از حسادت از امر خداوند را سرپیچی کرد. آنها به این امید که روزي بتوانند به عزت و شأن
بالایی که مخصوص اولیاي خداست برسند دست به توطئه و نیرنگ و تحریف در طول تاریخ میزدند. همین طور نسبت به اهل
بیت و امام زمان(عج)؟ بله عزیزم همینطور نسبت به اهل بیت و امام زمان(عج) که خیلی خوب او را میشناسند و از مقامش
مطلعاند. آخ آخ خیلی دیرم شد. امیر جان بعدازظهر بعد از مدرسه عصري بیا منزل ما، میخواهم چند کتاب را به تو نشان بدهم با
صفحه 29 از 63
عجله از هم خداحافظی کردیم و هریک از ما به مسیري رهسپار شدیم. عصر که به منزل برگشتم بعد از کمی استراحت سراغ قفسه
و مردم نسبت به » کتابخانه رفتم. چند کتاب را برداشتم و ورق میزدم. یک روایت توجهم را جلب کرد. امام باقر(ع) در معنی آیه
میگوید ما (اهل بیت) هستیم آن مردم حسد برده شده براي منصب الهی؛ این « آنچه خدا از کرم خویش به آنها داده حسد میبرند
آن را یادداشت کردم تا به امید هم نشان دهم با صحبتهاي امروز صبح ما بی .« که خدا به ما داده و به هیچ کس دیگر نداده
چند جمله از رهبر مذهبی مسیحیان صهیونیست در آمریکا را « گریس هالسل » ارتباط نبود. در کتاب تدارك جنگ بزرگ نوشته
خداوند در کتاب مقدس میگوید کسانی که براي اسرائیل برکت طلبند، خداوند برکتشان خواهد داد و » پیدا کردم که میگفت
او از پیروان خود میخواهد از اسرائیل پیروي کنند و سالی چند .« کسانی که براي اسرائیل نفرین کنند خداوند نفرینشان خواهد کرد
میلیارد دلار به اسرائیل بدهند. او به پیروان خودش اطمینان میدهد که با پشتیبانی از اسرائیل و صهیونیسم راه راست را انتخاب
خداوند به این دلیل اطمینان میدهد که با پشتیبانی از اسرائیل و صهیونیسم راه راست را انتخاب میکنند. » میکنند. میگوید
همه مطالب را .« خداوند به این دلیل نسبت به آمریکا مهربان است که آمریکاییان نسبت به یهودیان مهربان هستند » میگوید
یادداشت کردم تا امید به خانه ما بیاید و دربارة آنها با هم صحبت کنیم. بالاخره زنگ خانه به صدا درآمد و امید وارد خانه شد.
امیدجان چرا دیرآمدي؟ آخر زنگ آخر ما امتحان ریاضی داشتیم، واسه همین طول کشید؟ خیلی خوب بیا بنشین تا یک چایی
برایت بیاورم، خستگیات در رود. دو تا چایی ریختم و آوردم تو اتاق. کتابها را یکییکی برداشتم و به امید نشان دادم و
نوشتههایم را برایش خواندم. عمو راستی که اینها خودشان را همطراز و هم شأن اولیاي خدا میخواهند. حرفهایشان مثل
احادیث و روایاتی است که دربارة دوستی و ارادت ما نسبت به ائمۀ آمده میباشد با تفاوت اینکه آنها اسرائیل و خودشان را به
جاي امامان جا زدهاند. مثلاً در زیارت عاشورا یا در جاهاي دیگر خیلی شنیدهام که گفته شده با دوستان اهلبیت دوستی و با
هر که میخواهد مانند » : دشمنان آنها دشمنی کنیم. امیدجان این روایت را نگاه کن: امام باقر از پیامبر(ص) نقل قول میکند
پیامبران زندگی کند و مانند شهیدان بمیرد و در بهشت ساکن شود باید از علی پیروي کند و با دوست او دوستی و به امامان پس از
آره یعنی همان طور که راه راست و صراط مستقیم براي ما .« وي اقتدا کند زیرا ایشان عترتمنند و از طینت من آفریده شدهاند
پیروي و دوستی با اهل بیت معرفی شده براي صهیونیستها و پیروانشان حمایت و پشتیبانی از اسرائیل است. و جالب این که مؤمنان
به این عقیده از دادن جان و مال خود براي این هدف دریغ ندارند. آره، آه، افسوس کاش ما هم یک کمی مثل آنها بودیم،
دربارة امام زمانمان قربونش برم هنوز جایگاه خودش را در زندگی ما پیدا نکرده. یعنی چه؟ یعنی هنوز ما خود، مال و زندگی
و عمرمون را در خدمت او قرار ندادهایم که هیچ، خیلی وقتها از او میخواهیم که به ما خدمت کند. آقا کاري کن من در امتحان
قبول بشم، آقا یک کاري کن من پولدار بشم، آقا یک کار کن... امید جان چاییات سرد شد اونو بخور که باید به تکالیف
مدرسهات هم برسی . امید که از صورتش و سکوتش معلوم بود که حواسش از صحبتها پرت نشده چایش را خورد و
خداحافظی کرد و رفت. من هم در دل دعا کردم که خدا ما را با مقام والاي امام زمان آشنا کند و همه ما را در خدمت به آن
بزرگوار توفیق دهد.
گزارشی از خاطرات یک جاسوس- 2
وزارت مستعمرات در سال 1710 م به من مأموریت داد که به مصر و عراق و تهران و حجاز و آستانه سفر کنم و اطلاعاتی کافی در
مورد راههاي ایجاد تفرقه در میان مسلمین و ایجاد سلطه بر بلاد اسلام جمعآوري کنم. در همان زمان نُه نفر دیگر از بهترین و
برگزیدهترین کامندان وزارت مستعمرات نیز اعزام شدند. علی فاطمی قدم اول: آستانه (استانبول) وزارت مستعمرات در سال 1710
م به من مأموریت داد که به مصر و عراق و تهران و حجاز و آستانه سفر کنم و اطلاعاتی کافی در مورد راههاي ایجاد تفرقه در میان
صفحه 30 از 63
مسلمین و ایجاد سلطه بر بلاد اسلام جمعآوري کنم. در همان زمان نُه نفر دیگر از بهترین و برگزیدهترین کامندان وزارت
مستعمرات نیز اعزام شدند. این عده افرادي بس فعال، کارآمد و پرتلاش در جهت تحکیم سیطره حکومت بر سایر اجزاي امپراتوري
و سایر بلاد مسلمین بودند. وزارتخانه پول کافی و اطلاعات لازم و نقشههاي ممکن و اسامی حکام و علما و رؤساي قبایل را در
اختیار ما گذاشت. آخرین سخن منشی مخصوص را که در وقت خداحافظی به نام مسیح با ما گفت، از یاد نمیبرم. وي گفت:
من به قصد .« آیندة کشور ما منوط به موفقیت شماست. براي رسیدن به موفقیت تا آنجا که میتوانید توان خود را به کار گیرید »
آستانه، مرکز خلافت اسلامی، به راه افتادم. مأموریت من دوطرفه بود. زیرا میبایست زبان ترکی، زبان مسلمین آن دیار را فرا
میگرفتم. البته من در لندن چیزهاي بسیاري به سه زبان آموختم: زبان ترکی، زبان عربی (زبان قرآن) و زبان پهلوي زبان ایرانیان.
اما آموختن زبان کاري است و تسلط بر زبان به طوري که انسان بتواند همانند زبان اهل همان کشور تکلم کند، کاري دیگر. اگر
آموختن زبان فقط به صرف چند سال معدود وقت لازم دارد، تسلط بر زبان چندین برابر این فرصت را میطلبد، چرا که من
میبایست زبان را با تمام دقایق و ریزهکاريهاي آن میآموختم تا مبادا در اطرافم شبههاي ایجاد شود. اما من از این بابت هیچ
احساس نگرانی نمیکردم، زیرا مسلمین از تسامح و سعۀ صدر و خوشگمانی برخوردارند و این نکات را البته پیامبرشان به آنها
آموخته است. شبهه نزد آنها مثل شبهه در نزد ما نیست. از سوي دیگر حکومت ترکان در سطح مطلوبی نبود که بتواند جاسوسان و
عاملان را کشف کند، چرا که این حکومت در سراشیبی ضعف و نابودي قرار داشت و همین امر باعث آسودگی خیال ما میشد.
معرفی کردم. به مسجد (محل اجتماع مسلمین براي « محمد » پس از سفري خستهکننده به آستانه رسیدم و در آنجا خود را به اسم
عبادت خداوند) رفتم. نظم و نظافت و طاعتی که در مسجد از آنها دیدم، نظر مرا جلب کرد و با خود گفتم: چرا باید با اینها
جنگ کنیم؟ آیا مسیح ما را به این کار سفارش کرده است؟ اما فوراً به خود آمدم و از این اندیشۀ شیطانی گریختم و با خود تجدید
برخوردم. وي مردي « احمد افندم » پیمان کردم که این راه را تا به آخر دنبال کنم. در آن جا به عالم پیر و سالخوردهاي به نام
پاكدل، پرحوصله، روشنضمیر و نیکپسند بود؛ صفاتی که حتی در بهترین روحانیون خود نظیر آنها را ندیده بودم. شیخ
میکوشید روز و شب به محمد پیغمبر تشبه کند. او را ایدهآل خود میدانست و هرگاه نام وي را بر زبان میآورد چشمهایش پر
صدا میزد. « محمد افندي » از اشک میشد. از اقبال من این بود که وي حتی یک بار هم از اصل و نسب من نپرسید و فقط مرا با نام
هر نکتهاي که از او میپرسیدم در کمال مهربانی به من پاسخ میداد چرا که فهمیده بود که من در کشور آنها مهمان هستم و
آمدهام آنجا کار کنم و در سایۀ سلطانی که نمایندة محمد پیغمبر بود زندگی کنم. (در واقع دلیل من براي ماندن در آستانه همین
بود). به شیخ گفته بودم که من جوانی هستم که پدر و مادرم از دنیا رفتهاند و هیچ برادري هم ندارم. پدر و مادرم اندکی پول برایم
باقی گذاردند و من هم تصمیم گرفتم کار کنم و قرآن و حدیث بیاموزم. از این رو به مرکز اسلام آمدم تا دین و دنیا را به چنگ
آورم. شیخ بسیار مرا تحسین کرد و سخنانی با من گفت که آنها را همچنان که گفته در این جا ذکر میکنم. وي گفت: به خاطر
علل و عواملی احترام تو بر ما واجب است: 1. تو مسلمانی و مسلمانان با هم برادرند. 2. تو مهمانی و رسول خدا هم فرموده است:
3. تو در پی علم و دانشی و اسلام به گرامی داشتن دانشجو تأکید میفرماید. 4. تو در پی کسب و کاري .« میهمان را گرامی بدارید »
من از شنیدن این گفتهها بسیار شگفتزده شدم و با خود گفتم: اي کاش .« کاسب محبوب خداست » و درحدیث آمده است که
مسیحیت نیز از چنین حقایق تابناکی برخوردار میبود. اما از این تعجب کردم که اسلام با این رفعت و والایی چطور به دست حکام
و زمامداران مغرور و عالمان بیخبر از دنیا دچار ضعف و سستی شده است؟! به شیخ گفتم: میخواهم قرآن بیاموزم. شیخ از این
را به من یاد داد و معانی آن را برایم تفسیر کرد. من نیز به هنگام گفتم برخی الفاظ با « سورة حمد » درخواست من استقبال کرد و
را بگویم « و علی امم ممن معک » مشقت روبهرو میشدم و این مشقت گاه به منتهاي خود میرسید. به خاطر دارم که نتوانستم آیۀ
مگر پس از دهها بار تکرار آن در ظرف یک هفته. چرا که شیخ گفته بود که باید در این آیه ادغام را رعایت کنی آن چنان که
صفحه 31 از 63
شنیده شود. به هر صورت که بود قرآن را ظرف دو سال کامل از آغاز تا پایان پیش شیخ خواندم. وقتی شیخ « میم » هشت
میخواست قرآن به من بیاموزد، همچنان که وضو میگرفت، براي این کار هم وضو میساخت و به من نیز دستور میداد که مثل او
وضو بگیرم. آن گاه هر دو رو به قبله مینشستیم. بد نیست در این جا متذکر شوم که وضو در نظر مسلمین نوعی شستشوست. آنها
نخست صورت و سپس دست راست را از انگشتان تا آرنج میشویند و در مرحلۀ چهارم سر و پشت گوشها و گردن را مسح
میکنند و در آخر پاها را میشویند. آنها میگویند: پیش از وضو بهتر این است که شخص آب در دهان و بینی بگرداند. من از
مسواك کردن بسیار ناراحت میشدم و به جان میآمدم. در حقیقت مسواك عبارت است از چوبی که مسلمین براي پاك کردن
دندانهایشان پیش از گرفتن وضو به دهانشان داخل میکنند. من اعتقاد داشتم که این چوب به دهان و دندانها آسیب میرساند
که گاهی هم دهان را زخمی میکرد و خون میانداخت. با این وصف من مجبور به انجام چنین کاري بودم. چون مسواك کردن
در نظر مسلمین سنتی مؤکد بود و پیامبرشان نیز آنها را به این کار دستور داده بود و مسلمین هم براي این عمل خاصیتهاي
بسیاري ذکر میکردند. در زمان اقامتم در آستانه پیش خادم مسجد میخوابیدم و در مقابل به وي پول میدادم. خادم مردي تندخو
بود. مروان نام یکی از اصحاب محمد است و خادم به این اسم شریف بسیار افتخار میکرد و به من « مروان افندي » و نامش
بگذار که مروان یکی از بزرگترین شخصیتهاي مجاهد اسلام است. من « مروان » میگفت: اگر خدا پسري به تو داد اسم او را
شبها پیش همان خادم، شام میخوردم و او برایم شام آماده میکرد. روزهاي جمعه که در واقع عید مسلمین است، تعطیل بودم اما
سایر روزها نزد نجاري که آنجا بود کار میکردم. از آنجا که من فقط صبحها پیش نجار کار میکردم، نصف دستمزدي را که به
بود. وقتی دست از کار میکشید دربارة فضائل خالدبن ولید، « خالد » دیگر کارگرانش میداد به من میپرداخت. این نجار نامش
فاتح اسلامی و صحابی پیامبر و کسی که در راه اسلام زحمات فراوانی کشید، بسیار رودهدرازي میکرد. اما گاه نیز با خودش
میگفت: امیرالمؤمنین عمربن خطاب وقتی به خلافت رسید، خالد بن ولید را عزل کرد. خالد، صاحب دکان، مردي بداخلاق و تا
حدي زیاد تند خو بود اما نمیدانم چرا نسبت به من اطمینان داشت؟ شاید به من از این بابت اعتماد داشت که من یک شنوندة مطیع
براي او بودم و با وي در مسایل دینی و یا مسایلی که مربوط به مغازهاش میشد وارد بحث و گفتوگو نمیشدم. اما خالد اگرچه
در ظاهر و پیش رفقایش خود را مردي پايبند به دین نشان میداد در باطن چنان به شریعت توجه نمیکرد. در نماز جمعه
حاضرمیشد اما سایر روزها نمیدانم که اصلًا نماز میخواند یا نه؟ من در دکان نهار میخوردم، سپس براي خواندن نماز به مسجد
میرفتم و دو ساعت پیش « شیخ احمد » میرفتم و تا وقت عصر در مسجد میماندم. چون از خواندن نماز عصر فارغ میشدم به خانه
او میماندم و از وي قرآن و زبان ترکی و زبان عربی را یاد میگرفتم و هر جمعه زکات حقوقی را که در یک هفته گرفته بودم، به
او میپرداختم. در واقع زکات رشوهاي بود که از جانب من به خاطر استمرار رابطهام با شیخ، به او پرداخت میشد و از طرفی براي
آن بود که وي بهتر به من آموزش دهد. او هم در یاد دادن قرآن و اصول اسلام و ظرایف و دقائق زبانهاي عربی و ترکی اصلًا
کوتاهی به خرج نمیداد. وقتی شیخ احمد آگاه شد که من مجرد هستم، پیشنهاد کرد که یکی از دخترانش را به همسري من
هستم و فاقد آن چیزي که مردان باید داشته باشند، از پذیرش درخواست او امتناع کردم. « عنیّن » درآورد اما من با طرح این بهانه که
البته وقتی این بهانه را مطرح کردم که شیخ بسیار بر خواستۀ خود پامیفشرد به طوري که نزدیک بود رابطۀ من و او بریده شود زیرا
در این موقع هیچ .« هر که از سنت من روي بگداند از من نیست » : او میگفت: ازدواج سنت پیامبر است و آن حضرت فرموده
چارهاي نداشتم جز این که بیماري دروغین را اظهار کنم. شیخ هم قانع شد و روابط دوباره با همان صفا و دوستی برقرار گردید.
پس از سپري شدن دو سال از اقامتم در آستانه از شیخ اجازه خواستم که بگذارد به وطنم برگردم اما شیخ اجازه نداد و گفت: چرا
میخواهی برگردي؟ در آستانه هرچه دلت بخواهد و چشمت بپسندد فراهم است، خداوند هم دنیا و دین را در آستانه قرار داده
است. آنگاه به دنبال این سخن گفت: تو قبلًا گفته بودي که پدر و مادرت از دنیا رفتهاند و هیچ برادري هم نداري. بنابراین آستانه
صفحه 32 از 63
را وطن خود فرض کن. شیخ از آنجا که با من نیز به شدت با او مأنوس شده بود، پیوسته اصرار میکرد نزد او بمانم. البته من نیز به
شدت با او مأنوس شده بودم لیکن وظیفهاي که به من محول شده بود، مرا وادار میساخت که به لندن بازگردم و گزارش مفصلی
از اوضاع مرکز خلافت تقدیم آنها کنم و دستورات جدیدي در مورد کار و وظایفم دریافت دارم. در طول مدت اقامتم در آستانه،
عادتاً هر ماه گزارشی از حال خود و نیز تحولات و مشاهداتم به وزارت مستعمرات ارسال میکردم 1. ... در روز خداحافظی با شیخ،
او بسیار میگریست و وقت خداحافظی به من گفت: خدا به همراهت پسرم، اگر دوباره به این جا آمدي و من از دنیا رفته بودم مرا
یاد کن. به زودي در قیامت در کنار رسول خدا با هم دیدار خواهیم کرد. واقعیت این است که من نیز به شدت متأثر شدم و
اشکهایم جاري شد، اما به هر حال وظیفه بالاتر از احساسات و عواطف است. ماهنامه موعود شماره 69 پینوشتها: 1. نویسنده
اعتراف میکند که رؤساي من حتی سفارش به انجام امور زشت و ممنوع که ممکن است در راه رسیدن به اهداف مورد نظر بریتانیا
تسهیلاتی فراهم آورد، هیچ ابایی نداشتند، و من نیز که چارهاي غیر از اطاعت نداشتم، بدون آن که حتی کلمهاي بر زبان آورم،
وظیفهام را به انجام میرساندم.
اي ابر بهار، بر سر باغ ببار
اي ابر بهار، بر سر باغ ببار اینجا همه پیوسته تو را میخوانند لب تشنه و خسته تو را میخوانند اي ابر بهار، بر سر باغ ببار گلهاي
زبان بسته تو را میخوانند آن دیده که سفلهپرور و سافل نیست آنی ز تو و خاطرهات غافل نیست چشم تو و آفتاب از نسل هماند
خورشید نگاه تو ولی آفل نیست چون وصف تو را به مردگان گفت لبم روشن به زبان کهکشان گفت لبم خورشید هزار بوسه زد
بر دهنم تا نام تو را به آسمان گفت لبم اي آمدنت رمز شکوفایی باغ از توست جمال گل و زیبایی باغ پاییز هجوم بیامان
آوردهست برخیز و برس به داد تنهایی باغ در خانه خاك تشنه، اي رود بیا جان از غم دوري تو فرسود بیا! از پنجرههاي بسته نومید
شدیم اي بازترین منظر موعود، بیا! دل بی تو به درد و داغ میانجامد هر نغمه به بانگ زاغ میانجامد این تازه جوانهاي که بر شاخه
ماست با آمدنت به باغ میانجامد هر چند دلم دست خوش افسوس است روز و شب من آیینه کابوس است در ساحل انتظار موعود،
منم آن قطره که آبستن اقیانوس است گل افشاند بهار، آرام آرام میجوشد چشم سار، آرام آرام موعود منور زمین میتابد از قله
انتظار، آرام آرام در فصل خزان به جانبت آمدهایم چون باد وزان به جانبت آمدهایم از این همه زرد بیامان دلتنگیم سبزي تو! از
آن به جانبت آمدهایم آن یار که دل گرم غزلخوانی اوست جان غرق بهاران و گلافشانی اوست بلبل ز ازل، طفل دبستانی اوست
گل یک ورق از دفتر پنهانی اوست بر سینه شراره مرحمت کن یا حق میلاد دوباره مرحمت کن یا حق غرق شب تیرهایم و خالی ز
شهاب سوسوي ستاره مرحمت کن یا حق سکه مهتاب اي شکوه کهکشانها پیش چشمانت حقیر روح خنجر خوردهام را از شب
مطلق بگیر رشک مرغان رها در باد شد، پرواز من تا شدم در تار و پود خلعت عشقت اسیر طرح لبخند غیورت مثل باران مهربان
جنگل سبز حضورت مثل دریا دلپذیر من همان باز بلند آوازه تاریخیام از نشستن روي بازوي نجیبت ناگزیر کوچه کوچه هفت
شهر عاشقی را گشتهام مثل تو پیدا نکردم اي شگفت بینظیر اي کریم آسمانی با نگاه روشنت سکه مهتاب را دادي به شبهاي
فقیر! انتشاي انتظار چکمههایت سرخ، همرنگ غروب میزند انگار آهنگ غروب بغض بیتو بستند راه شعر را چون گلویم مانده
در چنگ غروب من فقط در انتظارت؟ نه ببین! آب شد حتی دل سنگ غروب شایعه پشت سر هم، گوش کن! میرود این صبح به
دیدن زنگ غروب « انتظار » جنگ غروب من همان شاگرد انشاي توام عاشق و دیوانۀ زنگ غروب کلّ انشایم فقط شش حرف شد
بازگرد و صبح را شرمنده کن! تا نباشم باز من لنگ غروب جمعهها را از شمردن بازدار تا نگشتم باز دلتنگ غروب لیلا قلباربند
(تهران) طلوع صبحدم انتظارم را به گلبرگ شقایق مینویسم؛ تا بهاران باز روید؛ باز گوید. بر تنِ خیسِ هزاران قطره قطره آبِ
باران مینویسم؛ تا شود بَر دشتها جاري و آنگه راه جوید؛ باز گوید. بَر شمیم عِطر یاس و شبنمِ سردِ شبانگاهان نویسم؛ تا طلوعِ
صفحه 33 از 63
صبحدم با عِطر آن بیدار گردد باز گوید انتظارم را به نِی، نیزار و انبوه نِیستانها نویسم؛ تا که هر دَم با نِی و با ناي، هم آواز گردد؛
باز گوید انتظارم را به دل با اشکهایم مینویسم؛ تا شُکوهِ شِکوِه را با راز گوید؛ باز گوید... دیبا شریعت درخت آه درخت آه را
مانم سکوت راه را مانم در این آیینهي جاري درنگ ماه را مانم کجایی آفتاب من؟! شبی جانکاه را مانم فروزان کن نگاهم را
درخت آه را مانم « حسرت » غبارراه را مانم میان باغی از
خلوتی با دوست
محبوبی فرد وقتی با خود میاندیشی که علی(ع) آن بزرگمرد تاریخ بشریت، آن امام متّقین و آن قلّه بلند معارف الهی و مظهر
عدل و راستی را چرا آزردند، چرا خلافتش را غصب کرده و او را خانهنشین کردند و چرا همسرش فاطمه زهرا(س) را که به تنهایی
به دفاع از ولایت پرداخته بود، میان در و دیوار نهادند، تا جایی که آن کوه صبر را اینگونه به شکوه در آوردند که فرمود:
خردمندانهتر آن دیدم که خار در چشم و استخوان در گلو، صبر پیشه کنم و کردم، در حالی که به غصب خلافتم را به تماشا »
1، به خود میگویی: اي کاش بودم و دعوت حضرت زهرا(س) را بی پاسخ نمیگذاشتم، آنگاه که آن مظلومۀ « نشسته بودم
مغصوبه 2یک به یک به در خانۀ یاران و صحابه میرفت تا به یاري علی(ع) امام زمان خویش برخیزند. وقتی میشنوي عدم
حمایت امت، چگونه امام حسن مجتبی(ع)، آن امام غریب را به پذیرش صلح و تحمل حکومت معاویۀ پلید و نیرنگ باز ناچار
امام حسین(ع)، آن یادگار رسول خدا را به یاد میآوري، و وقتی که تداوم و استمرار « هل من ناصر ینصرنی » ساخت، وقتی نداي
این بیتوجهی شیعیان را در زمان سایر ائمه(ع) نسبت به حق امام زمان خود و یاري اهل بیت با وجود ابراز علاقه و احترام در
مقابل آن همه ظلم به حق ایشان، میشنوي، دلت به درد میآید. بغضی ناخودآگاه راه گلویت را میبندد. گوشۀ خلوتی جستجو
میکنی و آرام آرام اشکی گرم بر گونههایت میلغزد و به خاك میافتد. در اندیشه فرو می روي. نکند تو هم همان کاري را با
امام زمانت بکنی که روزگاري آنان با ولیّ زمان خود انجام دادند. حُزنی پنهان و غمی جانسوز در دل داري که حتی در مناسبتها
و ایام شادي و خوشی هم رهایت نمیکند. همۀ اسباب خوشی فراهم است. اما باز یک چیزي کم است. یک کسی. که جاي
خالیاش را در اعماق قلبت و با تمام وجودت احساس میکنی. شاهد و مطروب و می جمله مهیاست، ولی عیش بییار میسر نشود،
یار کجاست؟ کسی که عالَم، درد فراق او را نه یک روز، نه دو روز بلکه هزار و صد و هفتاد و اندي سال است که تحمل میکند و
چون شمع میسوزد. کسی که امروز براي تو همان علی(ع)، کاظم(ع)، رضا(ع)، جواد(ع) و هادي(ع) و عسکري(ع) است که در
زمانشان نبودهاي و حسرت بودن در آن زمانها را به دل داري. دلت برایش تنگ شده است. احساس دوري می کنی. احساس
میکنی بی او زندگیات رنگ و بو ندارد. دلت میخواهد عاشق او باشی. میخواهی اسمش که بیاید آرام و قرارت را از کف
بدهی. شنیدهاي که امام صادق(ع) فرمودند: اگر در زمان او (عج) بودم، تمام عمرم را به او خدمت مینمودم. 3 میخواهی به او
خدمت کنی. نه! اصلًا میخواهی جانت را فدایش کنی. دلت میخواهد به او بگویی حاضري تمام دار و ندارت، هست و نیستت، و
بود و نبودت را بدهی تا او تو را هم در زمرة نوکران و خدمتگذاران خود بپذیرد. شنیدهاي که مولاي متقیان علی(ع) در گفتاري
خطاب به مردم 4 فرمودهاند که: از جمله حقوق امام بر مردم، وفاي به عهد و پیمان، و بیعت خود با امام و پاسخ دادن بیدرنگ به
دعوت وي و گوش به فرمان او بودن است. دلت میخواهد گوش به فرمان امام زمانت باشی. دلت میخواهد کاري کنی و برایش
درست است که ما در عصر غیبت به سر میبریم، اما آیا این بدان » : کم نگذاري، اما نمیدانی چگونه و چه کاري. با خود میگویی
معناست که دیگر ما هیچ وظیفهاي نسبت به امام بر عهده نداریم، یا اینکه ایشان براي این زمان برنامه و تکلیفی براي ما معین
اما خود آن حضرت گویی سالها پیش میدانستهاند که تو چنین سؤالی خواهی پرسید و پاسخ این سؤالت را دادهاند. «...؟ کردهاند
و چه نیکو پاسخی است آنچه امام، با آن علم و دانش الهی تو را بدان راهنمایی فرماید. آنجا که در کتب کمالالدین، احتجاج،
صفحه 34 از 63
بحارالانوار و بسیاري دیگر از کتب شیعه از قول ایشان نقل شده که خطاب به شیعیان فرمودند: براي تعجیل در فرج و ظهور من
بسیار دعا کنید که همانا گشایش کار شما در فرج من است. 5 آري! انسان درمانده و بشریت خسته، چه کند جز آنکه دست طلب
و نیاز به سوي پروردگار خویش دراز کند. چه کسی از او تواناتر؟ چه کسی از او کریمتر؟ اصلًا مگر دادرسی جز او هم هست؟
مگر نه آنکه دعاي به معناي طلب کردن و خواستن است؟ مگر نه آنکه پیامبر(ص) را مردم یثرب طلبیدند، تا حکومت نبوي را در
مدینه تشکیل دهد؟ مگر نه آنکه امیرالمؤمنین علی(ع) پیش از آنکه تشکیل حکومت دهند، 25 سال خانهنشین بودند، تا اینکه مردم
گرداگرد ایشان حلقه زدند، و از قول ایشان در نهجالبلاغه نقل شده است: ازدحام جمعیت مرا به قبول خلافت واداشت. آنان از هر
طرف مرا احاطه کردند. تا جایی که چیزي نمانده بود که دو نور چشمم، حسن و حسین(ع) زیر پا بمانند و دو طرف ردایم پاره
شد. 6 مگر نه آنکه امام حسین(ع) هم با دعوت مردم کوفه حرکت خود را آغاز نمودند؟ شنیدهاي که آن عالم ربانی 7 بارها در
پاسخ به کسانی که از ایشسان نصیحت و راهنمایی خواستهاند فرمودهاند: به آنچه میدانید عمل کنید تا خداوند علم به آنچه
نمیدانید را به شما عطا کند. پس بیا و از همین جملۀ امام زمان(عج) که در وقع امر و دستورالعمل ایشان به دعا و طلب کردن ایشان
در هر روز، « وعجّل فرجهم » میباشد شروع کن. نماز امام زمان(عج)، دعاي فرج و ندبه، دعاي عهد، ذکر یکصد صلوات به همراه
دعاي سمات، صلوات ضرّاب اصفهانی، دعاي عصر غیبت و ... چطور است از همینها شروع کنی. از هر کدام که خودت فکر
میکنی. هر کدام که بیشتر و مداوم تر بر تو تاثیر میگذارند و تو را با او مرتبط میکنند. اما به طور مستمر، نه یک خط در میان. هر
روز وقت معینی را براي او اختصاص بده. تنها رو به قبله بنشین و با او حرف بزن. بگو که می خواهی در راه او و براي تعجیل در امر
فرجش کاري کنی. بخواه که هدایتت کنند. بخواه که قبولت کند. بخواه که توفیقت دهد. بخواه، بخواه، بخواه.... با رساندن پیام او
به گوش دیگر مؤمنان و شیفتگان حضرت(عج) شروع کن، با صحبت دربارة او با دوستان و آشنایان، آگاه نمودن و بیداري
بخشیدن به آنان، با مطالعه و معرفی کتابهاي دربارة شناخت آن حضرت مانند صحیفۀ مهدیه و ... به دیگران، انجام کارهاي
فرهنگی، برگزاري جلسات ذکر و دعا براي فرج حضرت، نذر کردن و خواست حاجت او همان طور که براي حاجتهاي خودت از
خدا میخواهی، نوشتن مقاله، سخنرانی، تأسیس سایتهاي اینترنتی، یا از هر طریق دیگري که به فکرت میرسد و از عهدهات
برمیآید و بدان که مطابق فرمایش امام صادق(ع): یک درهم هدیه به امام [خرج در راه او]، اي یک میلیون درهم که در امور
شروع کن. اصلًا فکر کن با همین پیام « یا مهدي » دیگري در راه خدا خرج گردد، بهتر است. 8 فقط توکل بر خدا کن و با یک
امام(عج) میخواهی عازم میدان نبرد شوي. میدان نبرد و جهاد مبارزه با نفس در راه امام زمان(عج)، به یادش، برایش و در سایۀ
عنایت و محبتش. براي او که دلش از گناهان ما خون است. تا جایی که فرمودهاند: همانا چیزي شیعیان را از دیدار با معرفت و
راستین ما محروم نمیکند، به جز اخبار ناخوشایند و ناروایی که از (گناهان) آنها به ما میرسد. 9 پی نوشت: 1. نهجالبلاغه، خطبۀ
شقشقیه. 2. عبارات برگرفته از مفاتیحالجنان، زیارت حضرت فاطمه(ع) به معنی آن مظلومی که حقش غصب شده. 3. نعمانی،
، 5. صدوق، کمالالدین، ج 2 . 4. نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، گفتار 34 . الغیبۀ، ص 273 ، مجلسی، بحارالانوار، ج 51 ، ص 148
7. مرجع معظم تقلید حضرت . 6. نهجالبلاغه، خطبه 3 . ص 458 ؛ طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 499 ؛ مجلسی، همان، ج 53 ، ص 1777
. 9. طبرسی، همان، ج 2، ص 499 ، مجلسی، همان، ج 53 ، ص 177 ، حدیث 8 . آیتالله بهجت. 8. کلینی، فروع کافی، ج 4، ص 160
منتظران دروغین- 2
مصطفی صادقی اشاره: تحلیل و بررسی برخورد یهودیان با پیامبر اکرم(ص) که در قرآن کریم نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته
است، بسیار درس آموز بوده و میتواند ما را با شیوههاي تبلیغاتی آنها که حتی امروز هم در بسیاري از رسانههاي نوشتاري،
دیداري و شنیداري وابسته به یهود، در برخورد با جهان اسلام مورد استفاده قرار میگیرد آشنا سازد. با توجه به آنچه گفته شد، در
صفحه 35 از 63
این مقاله پس از بررسی علت هجرت یهود به جزیرةالعرب و تحلیل این موضوع که یهودیان چگونه پس از سالها انتظار بعثت پیامبر
اکرم(ص) به انکار او پرداختند، شیوههاي برخورد یهودیان جزیرةالعرب با پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان تبیین شده است. حملۀ
تبلیغاتی یهود علیه پیامبر اکرم(ص) این بخش از برخوردهاي مخالفان یهودي رسول خدا(ص) را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
تأیید و پشتیبانی تبلیغاتی از قریش، ایجاد تردید و تفرقه میان مسلمانان، تبلیغات وسیع علیه پیامبر و یاران او، تبلیغ علیه اعتقادات
مسلمانان، تحریف حقایق و پیشگوییهاي تورات، تبلیغ علیه ایمانآورندگان از یهود و... که به نمونههایی ازاین موارد اشاره
میشود. الف) حمایت از مشرکان زمانی که کافران قریش از عالمان یهود یثرب دربارة رسول خدا(ص) پرسیدند، آنان، فرستادگان
قریش را به سؤالهایی رهنمون شدند که از پیامبر(ص) بپرسند و درستی و نادرستی ادعاي او را بفهمند. اما وقتی رسول خدا(ص)
دین شما (یهود) بهتر است یا دین » : هجرت کرد و به مناسبتی، گروهی از بزرگان یهود به مکه رفتند، مشرکان از آنان پرسیدند
عالمان جهود گفتند بلکه دین شما (بتپرستان) از آیین او برتر است و شما راهیافتهتر از او و پیروانش هستید. 1 حتی «؟( محمد(ص
بیشتر مفسران که سبب نزول آیه 51 سورة نساء 2 را همین واقعه میدانند، گفتهاند: یهودیان به بتهاي قریش سجده کردند تا به
آنان اطمینان دهند. 3 ب) تفرقه افکنی ابن اسحاق گوید: شأس بن قیس یهودي که پیرمردي کینهجو و حسود نسبت به مسلمانان بود
بر جمعی از یاران اوسی و خزرجی پیامبر عبور کرد و از اینکه آنان دوستانه در کنار هم نشسته و به واسطۀ اسلام، دشمنیهاي
جاهلی را به فراموشی سپردهاند خشمگین شده با خود گفت: اگر اینان متحد باشند جایی براي ما در این سرزمین نخواهد بود. از این
4 و دیگر جنگهایی را که بین اوس و خزرج رخ داده « بُعاث » رو جوانی یهودي را گفت تا با جماعت انصار بنشیند و خاطرة روز
زنده کند و اشعاري را که دو طرف در این باره گفتهاند برایشان بخواند. جوان چنین کرد و جمع انصار را به تفاخر و منازعه کشاند.
یکی از اوس و یکی از خزرج برخاسته و مجادله کردند و یکی از آنان گفت: اگر میخواهید دوباره میجنگیم. دو گروه،
خشمگین شده و گفتند چنین میکنیم و براي جنگ، به سوي حره رهسپار شدند. موضوع به اطلاع رسول خدا(ص) رسید و با
گروهی از مهاجران، پیش آنان رفت و فرمود: اي گروه مسلمانان، خدا را در نظر گیرید. آیا به یاد جاهلیت افتادهاید در صورتی که
من میان شمایم؟ رسول خدا(ص) با یادآوري هدایت الهی و نجات آنان از کفر و ایجاد الفت بین دلها به وسیله اسلام، آنان را
متوجه خودشان کرد به گونهاي که فهمیدند تسلیم وسوسههاي شیطانی شدهاند و نقشۀ دشمن در کمین آنان بوده است. پس به
گریه افتادند و با یکدیگر معانقه کردند و همراه رسول خدا(ص) بازگشتند. 5 خداي متعال در آیاتی از قرآن، یهودیان و همچنین
مسلمانانی را که فریب آنان را خوردهاند، سرزنش کرده است. 6 ج) تحریف نقشههاي تبلیغی و دشمنیهاي قوم یهود از این راه
فراوان است. مهمترین آنها تحریفاتی است که آنان نسبت به کلام الهی انجام داده و پیشگوییهاي تورات و انبیاي الهی دربارة
رسول خاتم(ص) را به گونهاي که خواستهاند تغییر دادهاند. البته گونهاي دیگر از تحریف (تحریف لفظی) از سوي یهود صورت
گرفته که برخی مربوط به تاریخ بنیاسرائیل 7 و برخی مربوط به تاریخ اسلام است که پس از این اشاره خواهد شد. 8 از مواردي که
قرآن کریم به تحریف از سوي یهود اشاره کرده، آیات 75 تا 79 سوره بقره است. ازامام باقر(ع) در تفسیر این آیات نقل شده است
که علماي یهود صفات پیامبر را که در تورات آمده بود تغییر دادند و از عوام قوم خود، که این نشانهها را بیان میکردند
میخواستند که چنین نکنند. 9 د) ایجاد تردید 1. یکی از حرکات تبلیغی یهود براي بازداشتن مردم از روي آوردن به اسلام و ایجاد
شک در عقیده مسلمانان، این بود که تعدادي از آنان با هم چنین قرار گذاشتند که: اول روز به آنچه بر محمد(ص) نازل شده، به
زبان ایمان میآوریم و آخر روز به آن کافر میشویم و میگوییم ما کتابهاي خود را بررسی و با دانشمندانمان مشورت کردیم و
دیدیم محمد(ص) کسی نیست که ما گمان میکردیم و دروغ او و نادرستی آیینش بر ما آشکار شد. این کار باعث خواهد شد
مسلمانان شک کنند، چون ما را اهل کتاب و عالمتر از خود میدانند. آنگاه از دین خود به آیین یهود بازخواهند گشت. به همین
مناسبت آیه 72 سورة آل عمران 10 نازل شد که میفرماید: گروهی از اهل کتاب گفتند به آنچه بر مسلمانان نازل شد در ابتداي
صفحه 36 از 63
12 در برخی « إلی دینکم » روز ایمان آورید و در انتهاي روز کافر شوید شاید از آیین خود بازگردند. 11 البته به نظر میرسد کلمۀ
یهودیت تبلیغ ندارد، زیرا یهودیان دین خود را نعمتی الهی میدانند که مخصوص نژاد » روایات درست نباشد و به این دلیل که
بنیاسرائیل است. با این وصف اگر کسی یهودي شود، او را میپذیرند. در تلمود توصیه شده است که هرگاه کسی بخواهد یهودي
« یرجعون » 13 در آیۀ مورد بحث نیز کلمۀ «. شود باید ذلتهاي این قوم را به او تفهیم کرد تا اگر مرد میدان نیست، پا در آن نگذارد
مطلق آمده است، یعنی نقشۀ یهود این بود که فقط مسلمانان را از آیین خود برگردانند نه این که به یهودیت بگروند. در برخی
منابع، وجه دیگري براي این آیه آمده و آن را مربوط به داستان قبله دانستهاند؛ یعنی یهودیان گفتند صبح به قبلۀ تازة مسلمین نماز
بخوانید و شب به قبلۀ خود. 14 علامۀ طباطبایی نیز با انتخاب این قول، به روایتی از امام باقر(ع) اشاره کرده که در تفسیر قمی آمده و
مقصود از اول روز را زمان گردیدن قبله دانسته است. 15 در هر صورت، آیه اشاره به توطئهاي از اهل کتاب، که مراد از آن در
بیشتر آیات قرآن یهودیانند، دارد که در نظر داشتند با شیوهاي تبلیغی، مسلمانان را به تردید اندازند. 2. حرکت دیگري که در ادامۀ
تبلیغات آنان به شمار میرود این است که پس از اسلام آوردن برخی از همکیشان خود گفتند: ایمان آورندگان به محمد(ص)
اشرار ما هستند و اگر از خوبان ما بودند آیین پدران خود را رها نمیکردند. 16 ابن اسحاق و به تبع او طبري، فرود آمدن آیه 113
سوره آل عمران 17 را به سبب این گفتۀ یهود دانستهاند. 18 اما به نظر میرسد این از موارد تطبیق و تعیین مصداق باشد نه سبب
نزول. چون کسانی که در این داستان نامشان آمده عبارتند از: عبدالله بن سلّام، ثعلبۀ بن سُعیّه، اسید بن سعیّه و اسد بن عبید؛ و فاصلۀ
اسلام آوردن اینان با یکدیگر بسیار است؛ عبدالله بنا به قول مشهور در ابتداي هجرت ایمان آورده 19 و سه نفر دیگر هنگام نبرد
بنی قریظه (سال پنجم) به اسلام گرویدهاند؛ 20 مگر این که اسلام آوردن عبدالله بن سلّام را سال هشتم بدانیم 21 گذشته از این،
3. مورخان نوشتهاند وقتی اسعد بن زراره که جزء طبرسی به نقل از عطاء، سبب نزول آیه را گروهی از مسیحیان دانسته است. 23
اگر محمد(ص)، پیامبر بود یار » اولین مسلمانان اهل یثرب بود، در ماههاي اول هجرت به سبب بیماري از دنیا رفت، یهودیان گفتند
رسول خدا(ص) فرمود: من در برابر تقدیر الهی نه براي خود و نه یارانم مقاومتی ندارم. 23 شبیه این مطلب را ابن سعد «! او نمیمرد
4. در آیۀ 181 سوره آل عمران آمده از حیّ بن اخطب گزارش کرده که گفت: اگر او پیامبر بود نسبت به زنان رغبتی نداشت. 24
است: به تحقیق خداوند سخن کسانی را که گفتند خدا فقیر است و ما بینیازیم، شنید. ما گفته آنان را و کشتن بیدلیل پیامبران از
سوي ایشان را ثبت میکنیم. کنایه از این که این سخنان، ادامۀ همان جنایتهاي قدیمی مانند کشتن پیامبران است. علامه طبرسی
درباره این آیه دو شأن نزول ذکر کرده است: نخست این که وقتی آیۀ قرض نازل شد، 25 یهودیانی چون حیی بن اخطب گفتند
خداوند فقیر است که از ما وام میخواهد و ما ثروتمندیم. شأن نزول دیگر این که رسول خدا نامهاي به بنیقینقاع نوشت و آنان را
به نماز و زکات و قرض دادن دعوت کرد. حامل نامه که ابوبکر بود درجمع یهود حاضر شد و پیام رسولالله(ص) را رساند. بزرگ
آنان فنحاص گفت: اگر این مطلب درست باشد خدا فقیر و ما بینیاز خواهیم بود، چون اگر غنی بود از ما وام نمیخواست. در
5. ابن اسحاق نام تعدادي از دشمنان یهودي اینجا ابوبکر خشمگین شد و به صورت فنحاص زد. آنگاه این آیه فرود آمد. 26
میترسیم به فقر دچار شوید. » : پیامبر(ص) را ذکر کرده که نزد انصار میآمدند و آنان را از دادن صدقه نهی میکردند و میگفتند
وي گفته است آیۀ: الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل «. در انفاق کردن شتاب نکنید، چون نمیدانید آینده چه پیش خواهد آمد
و یکتمون ما ءاتاهم الله من فضله و أعتدنا للکفرین عذاباً مهیناً. 27 (متکبران کسانیاند که بخل میورزند و مردم را به بخل کردن وا
میدارند و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده پنهان میکنند. ما براي کافران عذاب پستی آماده کردهایم. در اینباره نازل
شده است. 28 علامۀ طباطبایی مینویسد: اخبار فراوانی از طرق اهل سنت رسیده که فرمود آمدن این آیات را دربارة یهود میداند.
گرچه دنبالۀ آیات که از اهل کتاب و یهود سخن گفته... این روایات را تأیید میکند، لیکن این اخبار به تطبیق، بیشتر شباهت دارد
تا به سبب نزول. 29 این که سخن یهود دربارة انفاق، سبب نزول این آیه شده یا آنان مصداقی براي آیه به شمار میروند، دو نظري
صفحه 37 از 63
است که هر کدام مؤیدات و مبعّداتی به همراه دارد. آنچه میتواند مؤید قول دوم باشد این است که: الف) آیههاي قبل و بعد،
« یکتمون » ارتباطی به موضوع یهود ندارد؛ ب) بسیاري از مفسران هنگام تفسیر این آیه، اشارهاي به این داستان نکردهاند؛ ج) کلمۀ
آمده و مفسران میگویند « ما ءاتاهم الله من فضله » که غالباً در آیات قرآن براي حقپوشی یهود به کار رفته است در اینجا همراه
آمده که میتواند « کافرین » 30 د) در آخر آیه تعبیر «؛ پنهان کردن و انفاق نکردن اموالی است که خداوند عطا کرده است » مقصود
قرینهاي بر عدم ظهور آیه نسبت به یهود باشد. ه) در آیۀ 25 سورة حدید، بخش اول همین آیه تکرار شده ولی مفسران سخنی از
یهود به میان نیاوردهاند. اما آنچه قول اول را تقویت میکند، امور زیر است: 1. سورة نساء و با فاصلۀ هفت آیه از آیۀ مورد نظر،
در آیههاي قرآن به معنی حقپوشی و به خصوص دربارة « یکتمون » بسیاري از مطالب دربارة اهل کتاب و یهود است. 2. کلمه
یهودیانی به کار رفته که پیشگویی تورات دربارة پیامبر اکرم(ص) را کتمان کردند. از این رو قرینهاي بر ارادة حقتعالی از این قوم
را به تورات تفسیر نموده و طبرسی گفته است: بهتر است آیه « آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده » خواهد بود. ابن اسحاق هم
3. شیخ طوسی و را اعم از بخل ورزیدن به اداي واجبات و پنهان کردن فضیلتی که خدا داده چه عالم و چه غیر عالم بگیریم. 31
فخر رازي گرچه به این داستان اشارهاي نکردهاند اما از ابن عباس نقل کردهاند که مراد از اینان یهودند که از اعتراف به آنچه از
نشانههاي رسول خدا(ص) در تورات میدانستند، بخل ورزیدند و قوم خویش را هم به کتمان (و بخل به این موضوع) سفارش
4. شهرت یهود به حرص و مالاندوزي و رباخواري میتواند کردند. 32 رازي حتی آیۀ 24 حدید را هم اینگونه معنا کرده است. 33
قرینهاي دیگر بر شأن نزول آیۀ 37 نساء درباره آنان باشد. 5. کافر در این آیه به معناي پوشانندة حق است و ورود آن در آیه
منافاتی با یهود ندارد. ه) تمسخر یکی از آیات قرآن که دربارة روابط یهود با پیامبر(ص) نازل شده، آیۀ 46 سورة نساء است. در این
آیۀ کریمه که به برخی از رفتارهاي نادرست و تمسخرآمیز این گروه اشاره شده، میخوانیم: برخی از یهودیان، کلمات را از محل
ولی « راعِنا » خود تحریف میکنند و میگویند شنیدیم و مخالفت کردیم، و با گرداندن زبان خود و مسخره کردن دین میگویند
بگویند برایشان بهتر و عادلانهتر است. اما خدا آنان را به سبب کفرشان « أُنظُرنا » اگر بگویند شنیدیم و اطاعت کردیم و به جاي راعِنا
. 34 در این آیه به چهار مطلب اشاره شده است: 1 «. از رحمت خود دور ساخته و از این رو جز عدة اندکی، ایمان نمیآورند
تحریف، که در آیات فراوان دیگر نیز بدان پرداخته شده است. اما تحریفی که در اینجا سخن از آن است به قرینۀ ادامۀ آیه، لفظی
« شنیدیم و عمل میکنیم » : 2. یهودیان به جاي آن که در برابر دستورهاي الهی و گفتار پیامبر اکرم(ص) بگویند است نه معنوي. 35
که نشانۀ بیادبی و گستاخی آنان است. 3. عرب هنگام گفتوگو به مخاطب خود « شنیدیم و مخالفت میکنیم » : میگفتند
یعنی بشنو که خدا تو را شنوا قرار دهد. اما یهودیان معاصر پیامبر(ص) به آن حضرت میگفتند: ؛« إسمع أسمَعَک الله » : میگوید
4. یاران پیامبر(ص) هنگام گفتوگو با آن حضرت با شنیدن سخنان او میگفتند: «. بشنو که ناشنوا باشی » یعنی « إسمَع غَیرَمُسمَع »
یعنی ما را رعایت کن و تأمل نما تا سخنانت را به دل بسپاریم یا بنویسیم یا... لیکن جهودان، این واژه را دستاویزي براي « راعنا »
در نظر میگرفتند که به « رعونت » استفاده میکردند؛ یعنی مصدر آن را « ما را تحمیق کن » را به معناي « راعنا » تمسخر قرار داده و
معناي کودنی است. شیخ طوسی از امام باقر(ع) روایت کرده که این کلمه در زبان عبري دشنام و ناسزا است. 36 برخی از مفسران
میگفت که به معناي چوپان است. 37 خداي متعال همانگونه که به مسلمانان فرمود: این « راعینا » ،« راعنا » هم گفتهاند یهود به جاي
که همان مفهوم (مهلت بده) را دارد، 38 استفاده کنند؛ به یهودیان هم میفرماید اگر این « انظرنا » کلمه را به کار نبرند و به جاي آن
واژه را به کار برید به نفع شماست. ابن اسحاق، گویندة این واژة تمسخرآمیز را یکی از بزرگان یهود به نام رفاعۀبن زید ذکر کرده
است. مفسران مراد از کسانی را « سلام » 40 به جاي کلمه « سام » است. 39 مورد دیگري که با موضوع استهزا تناسب دارد گفتن کلمه
که در آیۀ هشتم سورة مجادله 41 به آنان اشاره شده، جهودان دانسته و گفتهاند: آنان به جاي سلام که تحیت مورد نظر خداست، به
میگفتند به طوري که دیگران تصور کنند که سلام میدهند اما آن حضرت متوجه این مطلب بود و پاسخ آنان را « سام » ( پیامبر(ص
صفحه 38 از 63
میگفت 42 با آن که مفسران، شأن نزول این بخش از آیه را یهود دانستهاند؛ علامۀ طباطبایی شمول آن دربارة این « علیکم » فقط با
گروه را داراي خفا دانسته و سیاق آیات را منطبق با منافقان و بیماردلان دانسته است. 43 حقیقت این است که آیه چندان تناسبی با
از قول آنان نیز نقل شده است. 44 در عین حال « سام » یهود ندارد و با منافقان بیشتر تطبیق میکند؛ به خصوص که در روایات، واژة
به نظر میرسد یهودیان نیز چنین برخوردي با رسول خدا(ص) داشتهاند، گرچه این آیه آنان را در نظر نداشته باشد. بخاري و مسلم
بابی را دربارة سلام کردن اهل کتاب گشوده و در آن احادیثی را آوردهاند که پیامبر(ص) فرموده است به یهود سلام نکنید و
استفاده میکنند. 45 به همین جهت است که طبرسی، شأن نزول آیه را، « سام » بدهید، چون از واژة « علیکم » جواب سلام آنها را با
هر دو گروه (یهود و منافقان) دانسته است. 46 یهودي بودن برخی از منافقان که قبلًا توضیح داده شد، نیز میتواند این نظریه را تأیید
را یهودیان گفتهاند و منافقان از کلمۀ دیگري براي تحیت استفاده میکردهاند. چنان که « سام » کند. این احتمال هم هست که واژة
صبح به خیر) که سلام اهل جاهلیت به شمار ) « أنعم صَ باحاً » : در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم آمده است که منافقان میگفتند
میرفت. 47 به طور کلی، اهل کتاب و به خصوص یهودیان، رفتارهاي تمسخرآمیز زیادي نسبت به مسلمانان داشتهاند. در آیۀ 57
سورة مائده به این موضوع اشاره شده و فرموده است: با اهل کتاب و کافرانی که دین شما را مسخره میکنند و به بازي میگیرند،
دوستی نکنید. سپس در آیۀ بعدي، نمونهاي از استهزاي آنان به هنگام اذان را، بیان کرده است. مصداق آیۀ نخست، رفاعۀ بن زید و
سوید بن حارث، دو تن از یهودیان دانسته شده و آیۀ دوم را هم مربوط به اهل کتاب دانستهاند. 48 روشن است که مراد از اهل
کتاب در قرآن، به خصوص آیاتی از این قبیل که مسلمانان را از دوستی با آنان نهی کرده، جز یهودیان نخواهند بود، زیرا مسیحیان
ارتباطی با مسلمانان نداشتهاند و در مدینه از آنان اثري نیست. و) فریب یکی از حرکات یهود، توطئه براي شخص پیامبر(ص) و
خدشه در دین و ایمان آن حضرت بود و گمان میکردند میتوانند او را هم فریب داده یا تطمیع کنند. از این رو جمعی از بزرگان
آنان گفتند بیایید پیش او برویم شاید بتوانیم او را بفریبیم و از دینش منحرف سازیم چون او هم بشري بیش نیست. پس حضور آن
حضرت آمده گفتند ما بزرگان و علماي یهود هستیم و اگر از تو پیروي کنیم همۀ یهود به تو میگروند و با ما مخالفتی نخواهند
کرد تنها شرط آن، این است که میان ما و گروهی دیگر که نزاعی وجود دارد، داوري کنی و به سود ما حکم دهی. آنگاه به تو
ایمان خواهیم آورد و تصدیقت خواهیم کرد. اما پیامبر(ص) از این کار روي گرداند. گفته شده آیۀ 49 سورة مائده درباره این
2. الم تر . توطئه سخن گفته و پیامبر(ص) را از پیروي فتنهجویان برحذر داشته است. 49 پینوشتها: 1. سیرة ابن هشام، ج 1، ص 562
إلی الّذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطّاغوت و یقولون للّذین کفروا هولاء أهدي من الّذین ءامنوا سبیلًا؛ آیا ندیدي
کسانی که بهرهاي از کتاب (مقدس) دارند به بت و بتپرستان اعتقاد پیدا میکنند و به کافران میگویند از مؤمنان هدایت
3. التبیان، ج 3، ص 223 ؛ مجمع البیان، ج 2، ص 92 ؛ درالمنثور، ج 2، ص 525 ؛ البته مورخان، نزول آیه را دربارة ابورافع و «. یافتهترید
دیگر یهودیانی میدانند که به منظور دعوت از قریش براي جنگ احزاب به مکه رفتند، ولی مفسران میگویند کعب بن اشرف و
جمعی از یهودیان پس از نبرد احد به مکه رفتند تا براي دشمنی با رسول خدا با مکیان پیمان ببندند. پس از این خواهیم گفت که
حضور کعب میان کفار و پیمانشکنیاش باعث قتل او از سوي مسلمانان شد. 4. روز بعاث یادآور جنگ جاهلی میان اوس و خزرج
6. تفسیر آیات 99 آل عمران به بعد. 7. مانند تغییر لفظ . است که در آن اوسیان پیروز شدند. 5. سیرة ابن هشام، ج 1، ص 556
، و تغییر کلمۀ سلام. 9. مجمعالبیان، ج 1 « راعنا » به تفسیر آیات 59 بقره و 164 اعراف مراجعه کنید. 8. سوءاستفاده از کلمۀ ،« حطه »
.« وقالت طائفۀ من أهل الکتاب أنزل علی الذین ءامنوا بالّذي ءالمنوا وجه النّهار وآکفروا ءاخره لعلّهم یرجعون » .10 . ص 286 و 292
12 . یعنی یهودیان به کمک یکدیگر . 11 . مجمعالبیان، ج 1، ص 774 ؛ درالمنثور، ج 2، ص 228 ؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 553
14 . انساب . میگفتند: چنین کنید تا مسلمانان از دین خود برگردند و به آیین شما بگروند. 13 . آشنایی با ادیان بزرگ، ص 108
16 . سیرة ابن . 15 . المیزان، ج 3، ص 296 و 313 . الأشراف، ج 1، ص 319 ؛ التفسیر الکبیر، ج 2، ص 258 ؛ مجمع البیان، ج 1، ص 774
صفحه 39 از 63
17 . لیسوا سواء من أهل الکتاب أمۀ قائمۀ یتلون ءایات الله ءاناء الّیل و هم یسجدون؛ . هشام، ج 1، ص 557 ؛ جامع البیان، ج 3، ص 71
اهل کتاب یکسان نیستند، در میان آنان افرادي هستند که حق را به پا میدارند و آیات الهی را در دل شب میخوانند و سجده
. 21 . الاصابۀ، ج 4، ص 118 . 20 . المغازي، ج 1، ص 503 . میکنند. 18 . همان. 19 . تاریخ خلیفه، ص 19 ؛ دلائل النبوه، ج 2، ص 526
. 24 . الطبقات الکبري، ج 8، ص 163 . 23 . سیرة ابن هشام، ج 1، ص 507 ؛ تاریخ الطبري، ج 2، ص 117 . 22 . مجمع البیان، ج 1، ص 815
25 . من ذا الّذي یقرض الله قرضاَ حسناً فیضاعفه له أضعافا کثیرةً...؛ کیست که به خدا وام نیکو دهد تا خداوند آن را براي او چندین
26 . مجمعالبیان، ج 1، ص 898 ؛ التبیان، ج 3، ص 65 و التفسیرالکبیر، ج 3، ص 446 . ابن «. آیات 245 بقره و 11 حدید » . برابر کند
.27 .( اسحاق روایت دوم را با تفصیل بیشتري نقل کرده ولی حرفی از نامه پیامبر(ص) نزده است (سیره ابن هشام، ج 1، ص 559
را پنهان کردن سخن معنا « کتمان » 30 . راغب . 29 . المیزان، ج 4، ص 366 . 28 . سیرة ابن هشام، ج 1، ص 560 . سورة نساء ( 4)، آیه 37
کتمان الفضل هو کفران النعمۀ و لذلک قال بعده اعتدنا للکافرین عذاباً » کرده و در عین حال با اشاره به آیه مورد بحث میگوید
32 . التبیان، ج 3، ص 196 ؛ التفسیر الکبیر، ج 4، ص 78 ؛ دیگر مفسران هم . 31 . مجمع البیان، ج 2، ص 73 .( مفردات، ص 443 ) « الیماً
.33 .( روایات متعددي دربارة این داستان و نزول آیه دربارة آن نقل کردهاند. (جامع البیان، ج 4، ص 121 ؛ درالمنثور، ج 2، ص 504
34 . من الّذین هادوا یحرّفون الکلم عن مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیر مسمع و راعنا لیّا . التفسیر الکبیر، ج 10 ، ص 469
بالسنتهم و طعنا فی الدّین ولو أنّهم قالوا سمعنا و أطعنا و أسمع و أنظرنا لکان خیرا لهم و أقوم ولکن لعنهم الله بکفرهم فلا یؤمنون إلّا
37 . التفسیر الکبیر، ج 1، ص 635 ؛ تفسیر . 36 . التبیان، ج 1، ص 389 ؛ مجمع البیان، ج 1، ص 434 . قلیلًا. 35 . تفسیر نمونه، ج 4، ص 313
خستگی و مرگ « سام » .40 . 39 . سیرة ابن هشام، ج 1، ص 560 . نمونه، ج 1، ص 384 به نقل از دیگر تفاسیر. 38 . بقره ( 2) آیه 104
. معنا شده است. 42 . و إذا جاءوك بما لم یحیک به الله؛ وقتی نزد تو میآیند آنگونه سلام میکنند که خداوند نگفته است. 42
.45 . 44 . در المنثور، ج 8، ص 77 . 194 و 198 ، 43 . المیزان، ج 19 ، ص 192 . مجمع البیان، ج 5، ص 376 ؛ جامع البیان، ج 14 ، ص 19
.48 . 47 . تفسیر القمی، ج 2، ص 355 . 46 . مجمع البیان، ج 5، ص 375 . صحیح مسلم، ج 2، ص 344 ؛ صحیح بخاري، ج 7، ص 133
49 . سیرة ابن هشام، ج 1، ص 567 ؛ جامع البیان، ج 4، ص 370 ؛ درالمنثور، . سیرة ابن هشام، ج 1، ص 568 ؛ مجمع البیان، ج 2، ص 328
ج 3، ص 91 ؛ این آیه در میان مجموعه آیاتی است که گفته میشود دربارة یهود نازل شده و پیشتر به برخی از آنها اشاره شد.
امام مهدي در قرآن
اشاره: مقالۀ حاضر به بررسی آیاتی از قرآن کریم پرداخته است که دو فرقۀ شیعه و سنی در ذیل آنها روایاتی تفسیري دربارة امام
مهدي(ع) نقل کردهاند. این آیات که تعدادشان بالغ بر هشت آیه است به ترتیب از ابتدا تا انتهاي قرآن به صورت ذیل بررسی
شدهاند: ابتدا روایات تفسیري فریقین در ذیل هشت آیه که مجموعاً 44 روایت از شیعه و 65 روایت از اهل سنت میباشد به صورت
دستهبندي نقل شده و سپس به بررسی مقارنهاي و تطبیقی این روایات از نظر محتوا و سند پرداخته شده است. لازم به ذکر است که
به دلیل اختصار از ذکر متن عربی روایات و سند آنها خودداري شده است. در قسمت اول این مقاله پس از بیان مقدمهاي در زمینۀ
تبیین موضوع و آشنایی با اصطلاحاتی چون تفسیر و تأویل، به بررسی روایات تفسیري ذیل آیۀ 69 سورة نساء پرداخته شد و
روایاتی که در مصادر شیعی در این زمینه نقل شده است، بررسی شد. در این قسمت ابتدا روایات تفسیري سنی در ذیل آیۀ یاد
شده، و در ادامه سایر آیات مرتبط با موعود قرآن بررسی خواهد شد. روایات تفسیري اهل سنت روایاتی که در منابع روایی اهل
سنت در ذیل آیه 159 سوره نساء آمده، چهار دسته هستند: دستۀ یکم، ایمان همۀ اهل کتاب به عیسی(ع) پس از نزول وي از
هر دو، به حضرت عیسی(ع) برمیگردد. طبق این تفسیر، حضرت عیسی(ع) « قبل موته » و « به » آسمان: در این دسته از روایات، ضمیر
هنوز زنده است و پس از فرود آمدن از آسمان در آخرالزمان، همۀ اهل کتاب اعم از یهودي و مسیحی به او ایمان میآورند. طبري
صفحه 40 از 63
در تفسیرش شانزده روایت از صحابه و تابعین نقل کرده که آیۀ شریفۀ مورد بحث را به این صورت تفسیر کردهاند. روایت ذیل
و إن من أهل الکتاب إلّا لیؤمننّ به قبل » در آیه شریفه « قبل موته » نمونهاي از آنهاست: از ابن عباس روایت شده که منظور از عبارت
قبل از مرگ عیسی بن مریم(ع) است. 1 دستۀ دوم، ایمان همۀ اهل کتاب به عیسی(ع) در لحظۀ مرگ: در این روایات، ضمیر ،« موته
به اهل کتاب برمیگردد. بر طبق این تفسیر، همۀ یهودیان و مسیحیان در هنگام مرگ، « قبل موته » به حضرت عیسی(ع) و ضمیر « به »
با کنار رفتن پردهها، حقایق را درك کرده و به حقانیت حضرت عیسی(ع) پی میبرند، ولی ایمان در آن لحظه براي آنان هیچ
ثمرهاي ندارد. هجده روایت در تفسیر طبري از صحابه و تابعین نقل شده که آیه مذکور را چنین تفسیر کردهاند. یکی از این
این است که: هیچ یهودي نمیمیرد «... و إن من أهل الکتاب » روایات چنین است: از ابن عباس روایت شده که منظور از آیۀ شریفه
« به » تا اینکه به عیسی(ع) ایمان بیاورد. 2 دستۀ سوم، ایمان همۀ اهل کتاب به رسول خدا(ص) در لحظه مرگ: در این روایات، ضمیر
به اهل کتاب برمیگردد. طبق این تفسیر، همۀ یهود و نصارا در لحظۀ مردن، به « قبل موته » به رسول مکرم اسلام(ص) و ضمیر
حقیقت نبوت رسول اکرم(ص) پی برده و ایمان میآورند، ولی این ایمان براي آنها سودي ندارد؛ زیرا در آن لحظه، زمان تکلیف
سپري شده است. دو روایت در تفسیر طبري آمده که آیۀ مورد بحث را چنین تفسیر کردهاند. 3 دستۀ چهارم، جمع بین روایات دستۀ
یکم و دوم: سیوطی در الدر المنثور روایتی از شهر بن حوشب نقل کرده که مضمون آن شامل روایات دستۀ اول و دوم میباشد.
طبق این روایت، یهودیان و مسیحیانی که بین دو مقطع زمانی به آسمان رفتن حضرت مسیح(ع) و فرود آمدنش از آسمان زندگی
میکنند، در هنگام مرگشان به آن حضرت ایمان میآورند که این ایمان براي آنها فایدهاي در بر ندارد، ولی آنهایی که پس از
فرود آمدن عیسی(ع) از آسمان زندگی میکنند، در زمان حیاتشان به او ایمان میآورند. ترجمۀ این روایت به شرح ذیل است: ابن
منذر از شهر بن حوشب روایت کرده که گفت: حجاج به من گفت: اي شهر آیهاي است از کتاب خدا که هیچ بار آن را نخواندم
است؛ زیرا اسیران جنگی یهودي و « و إن من أهل الکتاب إلّا لیؤمننّ به قبل موته » : مگر آن که در دلم اعتراضی وارد شد و آن آیه
مسیحی را میآورند من گردنشان را میزنم ولی نمیشنوم که در دم مرگ چیزي بگویند. من به حجاج گفتم: آیه را آن طور که
باید براي تو توجیه نکردهاند. یک فرد نصرانی وقتی روحش از تنش بیرون آید، ملائکه با سیلی از پشت و از رویش میزنند و
میگویند: اي خبیث! تو تا در دنیا بودي میپنداشتی که مسیح یا خدا و یا پسر خدا و یا خداي سوم است، در حالی که او بندة خدا
و روح او و کلمۀ او بود؛ شخص مسیحی چون این را میشنود ایمان میآورد؛ اما در زمانی که ایمان آوردن سودي ندارد. یک فرد
یهودي نیز وقتی روحش از کالبدش بیرون میآید، ملائکه او را از پشت و رو با لگد وسیلی میزنند و به او میگویند: اي خبیث! تو
بودي که میپنداشتی مسیح را کشتهاي؟ او بندة خدا و روح او بود. مرد یهودي به مسیح ایمان میآورد، اما در لحظهاي که ایمان
سودي ندارد. این جریان همچنان در مورد فرد فرد یهود و نصارا جاري است تا زمان نازل شدن عیسی(ع) برسد؛ در آن زمان از اهل
کتاب هر که زنده باشد و هر که مرده باشد به وي ایمان میآورد. حجاج پرسید: این مطلب را از کجا به دست آوردهاي؟ گفتم: از
محمد بن علی، گفت: آري، از معدنش گرفتهاي. شهر سپس اضافه میکند به خدا سوگند من این جریان را جز از ام سلمه نشنیده
بودم ولی براي این که جگر حجاج را بسوزانم به دروغ گفتم: من آن را از محمدبن علی شنیدم. 4 بررسی تطبیقی روایات فریقین در
مورد روایات تفسیري شیعه که در ذیل آیۀ مورد بحث، نقل شده است باید بگوییم تنها دستۀ اول این روایات که مراد از آیه را
حضرت عیسی(ع) میدانست با سیاق آیات قبل، مطابقت دارد. بنابراین، روایات دسته دوم تا پنجم که منظور از آیۀ شریفه را ایمان
آوردن اهل کتاب به پیامبر اکرم(ص) و امیر مؤمنان(ع) و یا اقرار اولاد فاطمه به امامت امام خویش میدانند، نمیتوانند به عنوان
تفسیر آیۀ شریفه به شمار آیند؛ زیرا قبل از این آیه، سخنی غیر از حضرت عیسی(ع) در میان نیست. علامۀ، طباطبایی نیز معتقد است
این روایات، نخواستهاند آیۀ شریفه را تفسیر کند بلکه ایمان آوردن به رسول خدا(ص) یا امیر مؤمنان(ع) را نیز مصداقی از ایمان
آوردن به عیسی(ع) معرفی کردهاند. بنابراین غرض از این روایات، تطبیق [مصداقی بر مصداق دیگر] است و مسئلۀ تطبیق در
صفحه 41 از 63
روایات شأن نزول، فراوان به چشم میخورد. 5 از بین روایات تفسیري فریقین که ذیل آیۀ 159 سورة نساء نقل شده آنچه که در
مورد امام مهدي(ع) است روایاتی است که به نازل شدن حضرت مسیح(ع) از آسمان پس از ظهور حضرت مهدي(ع) مربوط
را به حضرت عیسی(ع) برمیگرداند، « قبل موته » و « به » میشود. بنابراین، تنها دستۀ اول روایات فریقین یعنی آنهایی که ضمیر
مربوط به بحث ماست. تعداد این روایات در منابع روایی اهل سنت زیاد است چنانکه در تفسیر طبري شانزده روایت از صحابه و
شهربن » تابعین در این باره ذکر شده است. اما، در تفاسیر روایی شیعه تنها یک روایت در این زمینه وجود دارد که همان روایت
میباشند و روایت « موقوف » است که نقل شد. نکتۀ قابل ذکر این است که دستۀ اول روایات تفسیري اهل سنت همگی « حوشب
موقوف جزء روایات ضعیف برشمرده شده است؛ اما ضعف سند این روایات توسط ظهور و سیاق آیات قبل که مفاد این روایات را
تأیید میکند، جبران میشود. همچنین متعدد بودن این روایات چنانکه شانزده روایت در تفسیر طبري نقل شده است نیز تأیید
دیگري بر جبران معصوم یعنی امام باقر(ع) بوده و موقوف نمیباشد که این مطلب نیز مؤید دیگري بر جبران ضعف سند
آنهاست. در مجموع میتوان دلالت این روایات را پذیرفت و این تفسیر از آیۀ شریفه را که حضرت عیسی(ع) هنوز زنده است و
در « شهر بن حوشب » در آخرالزمان همۀ اهل کتاب به او ایمان خواهند آورد بر سایر تفاسیر ترجیح داد. با توجه به این که روایت
منابع روایی شیعه و اهل سنت هر دو نقل شده است؛ اینک به بررسی مقارنهاي این روایت میپردازیم: 1. این روایت در منابع
شیعه از محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب(ع) یعنی امام باقر(ع) نقل شده، در حالی که در مصادر اهل سنت از محمد
بن علی بن ابیطالب یعنی محمد حنیفه روایت شده است. علامه طباطبایی(ره) در المیزان در این باره میگوید: ظاهراً در آغاز،
در بین نبوده، تنها محمد بن علی بود سپس راویان احادیث در این که محمد بن علی کیست، اختلاف « ابن ابی طالب » عبارت
کردهاند، بعضی پنداشتهاند محمد بن علی بن ابی طالب(ع) است و بعضی دیگر با محمد بن علی بن الحسین(ع) تطبیقش کردهاند. 6
2. از نظر محتوایی آنچه در روایت محمد بن حنفیه آمده، اعم از روایت امام باقر(ع) است. به عبارت دیگر، روایت محمد حنفیه هم
یهودیان ومسیحیان دوران قبل از فرود آمدن حضرت عیسی(ع) از آسمان و هم دوران پس از نزول او از آسمان را شامل میشود،
ولی روایت امام باقر(ع) تنها شامل یهودیان و مسیحیان دوران پس از نزول عیسی(ع) از آسمان است. 3. در روایت محمدبن حنفیه،
نیامده و تنها به فرود آمدن حضرت عیسی(ع) از آسمان اکتفا شده است. اما، با توجه « پشت سر امام مهدي(ع) نماز میخواند » جملۀ
به روایات دیگري که در منابع روایی اهل سنت وجود دارد 7 و در آنها به زمان فرود حضرت مسیح(ع) از آسمان در دوران ظهور
حضرت مهدي(ع)تصریح شده است؛ در این روایت نیز قطعاً منظور، نازل شدن حضرت عیسی(ع) در زمان ظهور امام زمان(ع)
خواهد بود. بنابراین، عدم اشارة این روایت به نماز گزاردن حضرت عیسی(ع) پشت سر امام مهدي(ع)، در این مطلب که حضرت
مسیح(ع) پس از ظهور امام زمان(ع) از آسمان فرود میآید، خدشهاي وارد نمیکند. به دلیل ارتباط روایات نزول حضرت
عیسی(ع) با روایات ظهور امام مهدي(ع) در مبحثی جداگانه به این موضوع میپردازیم. روایات نزول حضرت عیسی(ع) از آسمان
روایات دربارة نازل شدن حضرت عیسی(ع) در هنگام ظهور حضرت مهدي(ع) هم از طرق اهل سنت و هم از طرق، شیعه زیاد و به
. 8 است. در اینجا به عنوان مؤید روایات تفسیري، به تعدادي از روایات اهل سنت در این زمینه اشاره میکنیم: 1 « مستفیض » اصطلاح
در سنن ترمذي از رسول خدا(ص) روایت شده است که حضرت فرمود: بشارت دهید، همانا امت من مانند باران است که مشخص
نیست آخرش بهتر است یا اولش؛ یا مانند بوستانی است که جمع زیادي از آن بهرهمند میشوند. چگونه امتی که من در ابتدا،
مهدي در وسط و مسیح در انتهاي آن قرار دارد هلاك میشود؟ لکن در این بین [افرادي] بدخوي وجود دارند که آنان از من
2. بخاري از رسول خدا روایت کرده که حضرت فرمود: چگونه هستید هنگامی که فرزند مریم در بین نیستند و من از آنان نیستم. 9
3. از عبدالله بن عمر روایت شده است که: مهدي کسی است که عیسی شما فرود آید در حالی که امام شما از خود شما باشد؟ 10
4. رسول خدا(ص) فرمود: کسی که عیسی بن مریم پشت سرش نماز بن مریم بر او نازل میشود و پشت سر او نماز میخواند. 11
صفحه 42 از 63
5. رسول خدا(ص) فرمود: مهدي متوجه میشود که عیسی(ع) فرود آمده گویی از مویش آب میچکد؛ میخواند از ما است. 12
آنگاه مهدي به او میگوید: جلو بایست و با مردم نماز بگزار. عیسی پاسخ میدهد: نماز منحصراً توسط تو برپا میشود پس عیسی
پشت سر مردي از فرزندان من نماز میخواند؛ هنگامی که نماز اقامه شد [عیسی] میایستد تا [مهدي] در جایگاه بنشیند و با او بیعت
3. آیۀ 158 سورة انعام خداوند متعال میفرماید: هل ینظرون إلّا أن تأتیهم میکند پس از آن [عیسی] چهل سال زندگی میکند. 13
الملئکۀ أو یأتی ربّک أو یأتی بعض آیات ربک یوم یأتی بعض آیات ربّک لاینفع نفساً إیمانها لم تکن امنت من قبل أو کسبت فی
إیمانها خیراً، قل انتظروا إنّا منتظرون. آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند، یا پروردگارت بیاید، یا پارهاي از
نشانههاي پروردگارت بیاید؟ [اما] روزي که پارهاي از نشانههاي پروردگارت [پدید] آید، کسی که قبلًا ایمان نیاورده یا خیري در
روایات تفسیري شیعه .« منتظر باشید که ما [هم] منتظریم » : ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمیبخشد. بگو
روایات تفسیري شیعه که ذیل آیۀ مورد بحث وارد شده به دو دسته کلی تقسیم میشوند: دستۀ یکم، نشانههاي قیامت: این روایات
را مربوط به دوران آخرالزمان دانسته و به ذکر اشراط الساعۀ (نشانههاي قیامت) « یوم یأتی بعض ایات ربّک... خیراً » تأویل عبارت
پرداختهاند. در بعضی از این روایات فقط به طلوع خورشید از مغرب اشاره شده و در برخی دیگر نشانههاي دیگري همچون خروج
دجال و خروج جنبندة زمین نیز مطرح شده است. به عنوان نمونه در تفسیر عیاشی روایت ذیل نقل شده است: از زراره و حمران و
« یوم یأتی بعض آیات ربّک لاینفع نفساً إیمانها » محمد بن مسلم از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روایت شده که در ذیل جملۀ
فرمودند: مقصود از این آیات، طلوع آفتاب از مغرب و خروج جنبندة زمین و دجال است که اگر انسان به گناه اصرار ورزد و عمل
ایمانی به جا نیاورد و این آیهها ظاهر شود، ایمانش سودي نخواهد داشت. 14 دستۀ دوم، روز خروج قائم(ع): این روایات آیۀ مورد
بحث را درباره امام مهدي(ع) تأویل کردهاند. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمۀ دو روایت در این زمینه آورده که به
فرمود: منظور روز خروج قائم منتظر(ع) .«... یوم یأتی بعض آیات ربّک » نقل یکی از آنها بسنده میکنیم: امام صادق(ع) دربارة آیۀ
است. سپس فرمود: اي ابا بصیر، خوشا به حال شیعیان قائم ما که در دوران غیبتش منتظران ظهور او و در هنگام ظهورش مطیع او
هستند؛ اینان اولیاي خدا هستند که برایشان بیمی نیست و غمگین نخواهند شد. 15 روایات تفسیري اهل سنت محتواي روایات
تفسیري اهل سنت دربارة آیه مورد بحث، متضمن این مطلب است که خداوند متعال به وسیلۀ این آیه خبر داده که ایمان آوردن
شخص کافر پس از وقوع نشانههاي قیامت (أشراط الساعۀ) مورد قبول نیست. البته نشانههاي قیامت در این روایات به شکلهاي
مختلفی نقل شده که در مجموع این نشانهها عبارتند از: طلوع خوشید از مغرب، خروج جنبندة زمین، خروج یأجوج و مأجوج،
خروج دجال و نمایان شدن دود. طبري روایات تفسیري ذیل آیه مذکور را به دو دسته تقسیم کرده است: دستۀ اول، یکی از
را فقط طلوع خورشید از مغرب « یوم یأتی بعض آیات... خیراً » در عبارت « بعض آیات » نشانههاي قیامت: این روایات منظور از
میدانند. روایات متعددي در تفسیر طبري از رسول خدا(ص) در این زمینه نقل شده است که به یکی از آنها اشاره میکنیم: ابو
طلوع « یوم یأتی بعض آیات ربّک لاینفع نفسا إیمانها » سعید خدري از رسول خدا(ص) روایت کرده که حضرت فرمود: منظور از
خورشید از مغرب است. 16 دستۀ دوم، نشانههاي قیامت: این دسته از روایات، منظور از عبارت مذکور را علاوه بر طلوع خورشید از
مغرب، نشانههاي دیگري همچون خروج جنبندة زمین، خروج یأجوج و مأجوج، خروج دجال و دود نیز میدانند. پنج روایت در این
زمینه در تفسیر طبري نقل شده که به عنوان نمونه روایت زیر را نقل میکنیم: ابوهریره از رسول خدا(ص) روایت کرده است که
حضرت فرمود: وقتی سه نشانه، نمایان شود کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیري در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان
آوردنش سود نمیبخشد. این سه نشانه عبارتند از: طلوع خورشید از مغرب، دجال و جنبندة زمین. 17 در الدر المنثور نیز روایات
متعددي در ذیل آیه مورد بحث نقل شده است که بسیاري از این روایات، تفسیري نیستند، اما آن روایاتی که تفسیرياند همچون
روایات نقل شده در تفسیر طبري به دو دستۀ مذکور، تقسیم میشوند. بررسی تطبیقی روایات فریقین روایات تفسیري فریقین اجماع
صفحه 43 از 63
در آیۀ مورد بحث، مربوط به علایم آخرالزمان است. این نشانهها که در بعضی « یوم یأتی بعض آیات.. خیرا » دارند که عبارت
روایات، تعداد آنها به ده نشانه میرسد عبارتند از: ظاهر شدن دود، خروج دجال، نزول عیسی(ع)، خروج یأجوج و مأجوج، خروج
جنبندة زمین، طلوع خورشید از مغرب، فرو رفتن زمین در مشرق، فرو رفتن زمین در مغرب، فرو رفتن زمین در جزیرة العرب و
خروج آتش از عدن (یمن). یکی از این علایم که در روایات تفسیري فریقین به طور مکرر از آن یاد شده، خروج دجال است.
در شرح صحیح مسلم تصریح کرده که احادیث وارده در مورد « نووي » احادیث خروج دجال در صحیحین نیز وارد شده است. 18
دجال براي اهل حق، حجت است بدین معنا که وجود دجال قطعی و صحیح است و او شخصی است که خداوند متعال بندگانش را
به وسیلۀ او امتحان و آزمایش میکند؛ تا آنجا که میگوید: این عقیده، مذهب اهل سنت و همۀ محدثان و فقیهان است. 19 ارتباط
احادیث دجال به امام مهدي(ع) از شهادت علماي اهل سنت به تواتر احادیث مهدي(ع) و ظهور آن بزرگوار در آخرالزمان و خروج
حضرت عیسی(ع) به همراه او و یاري کردن او در کشتن دجال، ظاهر میشود. از جمله کسانی که به این تواتر تصریح کردهاند، ابن
حجر عسقلانی است؛ وي در کتاب فتح الباري گفته است: نماز گزاردن عیسی(ع) پشت سر مردي از این امت در آخرالزمان و
زمین از قیامکنندهاي الهی که قیامش همراه با حجت و برهان » : نزدیک قیام قیامت، دلالت میکند بر اقوال صحیحی که میگویند
20 ابن حجر همچنین در کتاب تهذیب التهذیب، مسئلۀ تواتر اخبار مهدي(ع) از قول دیگران را چنین آورده .« است، خالی نمیماند
است: اخبار و روایات مهدي(ع) به دلیل کثرت راویانشان از محمد مصطفی(ص) به حد تواتر و استفاضه رسیده است. در این
روایات آمده که مهدي(ع) از اهل بیت پیامبر است و هفت سال در زمین حکومت و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد و
عیسی(ع) خروج میکند و او را در قتل دجال یاري میرساند. مهدي(ع) امام این امت است و عیسی(ع) در همۀ دوران او پشت سر
وي قرار دارد. 21 آنچه که موجب ارتباط روایات تفسیري فریقین با یکدیگر میشود، مسئلۀ دجال است. مسئلۀ دجال از مسایلی
است که شیعه و سنی آن را به عنوان یکی از علایم آخرالزمان بر شمردهاند و احادیث فراوانی در منابع فریقین وجود دارد که کشته
شدن دجال را به دست حضرت عیسی(ع) پس از فرود از آسمان در آخرالزمان نسبت میدهند که به بعضی از این روایات در ذیل
. آیه 159 سوره نساء اشاره کردیم. ظهور آیۀ مورد بحث نیز منافاتی با روایات نقل شده ندارد و آنها را تأیید میکند. پینوشتها: 1
.4 . 3. همان، ج 6، ص 29 . طبري، محمد بن جریر، جامع البیان، ج 6، ص 25 ، بیروت، دارالفکر، 1415 ق. 2. همان، ج 6، ص 26
سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان، الدر المنثور، ج 2، ص 241 ، دارالمعرفۀ، الطبعۀ الاولی 1365 ق. 5. طباطبایی، سید محمد حسین،
که به زودي « روایات نزول عیسی » 7. به تعدادي از این روایات در مبحث . المیزان، ج 5، ص 144 ، همان. 6. همان، ج 5، ص 154
میآید اشاره شده است. 8. روایت مستفیض آن است که تعداد روایان آن از سه نفر بیشتر باشد اما به حد تواتر نرسد. 9. سنن
10 . صحیح بخاري، ج 4، ص 205 ، کتاب بدء الخلق، باب نزول عیسی بن مریم. 11 . ابن حماد، . ترمذي، ج 5، ص 152 ، ب 6 ، ح 2869
.14 . 13 . همان، ص 497 ، ب 7 . 12 . بیان الشافعی، ص 500 ، ب 7 . الفتن، 103 ؛ همچنین: ابن ابی شیبۀ، ج 15 ، ص 198 ، ح 19495
، عیاشی، تفسیر عیاشی، ج 1، ص 384 ، همان؛ همچنین نگاه کنید به: نورالثقلین، ج 1، ص 780 ، ح 354 ، همان، همچنین احادیث 352
353 و 358 نیز مشمول دستۀ اول روایات تفسیري شیعه میشوند. 15 . صدوق، کمالالدین و تمام النعمۀ 358 ، ح 9، مؤسسۀ النشر
، 16 . طبري، محمد بن جریر، جامع البیان، ج 8 . الاسلامی التابعۀ لجامعۀ المدرسین: روایت دوم را ببینید در همان منبع، ص 336 ، ح 54
. ص 127 ، ح 11055 ، همان احادیث 11056 تا 11074 نیز مربوط به همین دسته از روایات است. 17 . همان، ج 135 ، ح 11077
1078 و 1079 مربوط به دستۀ دوم میباشد. 18 . صحیح بخاري، ج 8، ص 101 ، کتاب الفتن، باب ،1076 ، همچنین احادیث 1075
ذکر دجال، بیروت، دارالفکر، 1404 ق؛ نووي، صحیح مسلم بشرح النووي، ج 18 ، ص 78 58 ، کتاب الفتن و اشراط الساعۀ، بیروت،
دارالکتب العربی، الطبعۀ الثانیۀ، 1407 ق. 19 . نووي، صحیح مسلم بشرح نووي، ج 18 ، ص 58 ، همان. 20 . ابن حجر عسقلانی، تهذیب
التهذیب، ج 6، ص 359 . بیروت، دارالفکر، الطبعۀ الثانیۀ. 21 . ابن حجر عسقلانی، تهذیبالتهذیب، ج 6، ص 359 ، بیروت، دارالفکر،
صفحه 44 از 63
الطبعۀ الاولی، 1404 ه ق. علاوه بر این سایر علماي اهل سنت نیز عباراتی درباره تواتر احادیث مهدي(عج) دارند که به برخی از
احادیثی که در آن اشاره به ظهور » : آنها اشاره میکنیم: الف ابن حجر هیثمی در کتاب صواعق المحرقه، ج 2، ص 211 میگوید
اخبار مهدي زیاد و » : ب علامه مناوي در کتاب فیض القدیر، ذیل حدیث 9245 میگوید «. مهدي بسیار زیاد به حد متواتر است
ج تفتازانی در کتاب شرح مقاصد، ج 2، ص 62 «. مشهور است به حدي که جماعتی درباره این احادیث تألیفات مستقلی دارند
از جمله اموري که ملحق به باب امامت میشود خروج مهدي و نزول عیسی است که این دو از علایم قیامت بوده و در » : میگوید
علما بر » : د قرمانی دمشقی در کتاب اخبار الدول و آثار الاول، (ج 1، ص 463 ) میگوید «. این باره خبرهاي صحیحی رسیده است
این امر اتفاق دارند که مهدي همان قیام کننده در آخرالزمان است و اخبار ظهور آن حضرت، یکدیگر را تأیید میکنند و روایات بر
بدان که » : ه مبارکفوري در کتاب تحفۀ الاحوذي بشرح جامع الترمذي (ذیل حدیث 2331 ) میگوید «. اشراق نورش تظاهر دارند
مشهور بین تمام مسلمانان در طول زمانها این است که به طور حتم در آخرالزمان شخصی از اهل بیت ظهور خواهد کرد که دین را
تأیید کرده، عدل را در میان جامعه ظاهر میکند و مسلمانان به دنبال او میروند و او بر ممالک اسلامی تسلط پیدا خواهد نمود و او
به همین مضامین در کلمات بزرگان دیگر از علماي اهل سنت نیز مطالبی مییابیم از جلمه: و شیخ منصور .« مهدي نامیده میشود
علی ناصف در کتاب التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 310 ؛ ز برزنجی در کتاب الاشاعه لاشراط الساعۀ، ص 87 ؛ ح ابن تیمیه
حرانی در کتاب منهاج السنۀ النبویۀ، ج 4، ص 211 ؛ ط سید احمد زینی دحلان در کتاب الفتوحات الاسلامیۀ، ج 2، ص 322 ؛ ي
ابوالاعلی مودودي در کتاب البیات، ص 116 ؛ ك ابوطیب قنوجی در کتاب الاذاعۀ، ص 53 ؛ ل دکتر عبدالعلیم عبدالعظیم بستوي
. در کتاب المهدي المنتظر فی الاحادیث الصحیحۀ، ص 360
دو همزاد معنوي